asmane



روزي حضرت عيسي (ع) از صحرايي مي گذشت. در راه به عبادت گاهي رسيد که عابدي در آنجا زندگي مي کرد. حضرت با او مشغول سخن گفتن شد.در اين هنگام جواني که به کارهاي زشت و ناروا مشهور بود، از آنجا گذشت. وقتي چشمش به حضرت عيسي (ع) و مرد عابد افتاد، پايش سست شد و از رفتن باز ماند. همان جا ايستاد و گفت: خدايا من از کردار زشت خويش شرمنده ام. اکنون اگر پيامبرت مرا ببيند و سرزنش کند، چه کنم؟! خدايا عذرم را بپذير و آبرويم را مبر.مرد عابد تا آن جوان را ديد سر به آسمان بلند کرد و گفت: خدايا! مرا در قيامت با اين جوان گناه کار محشور نکن. در اين هنگام خداوند به پيامبرش وحي فرمود که به اين عابد بگو:ما دعايت را مستجاب کرديم و تو را با اين جوان محشور نمي کنيم، چرا که او به دليل توبه و پشيماني اهل بهشت است و تو به دليل غرور و خودبيني، اهل دوزخ!عابد و جوان

آثار تاریخیبه جا مانده از گذشته های خیلی دور همیشه پر از هیجان، جذابیت و شگفتی هستند و کند و کاو در حقایق هر کدام از آن ها لذت فراوانی را به دنبال دارد. خوشبختانه کشور ما به لحاظ قدمت بالایی که دارد از آثار تاریخی بسیاری برخوردار است که از زمان های باستان گرفته تا یک قرن اخیر را شامل می شوند.وقتی صحبت از آثار به جا مانده از دوران باستانی می شود اکثر ما مستقیماً به یاد تخت جمشید می افتیم که بزرگ ترین بنای سنگی در کشور ایران است، اما در این مطلب تصمیم داریم به سراغ دومین بنای سنگی بزرگ باستانی در کشور خود بپردازیم و تاریخچه، حقایق و امکانات گردشگری آن را بررسی کنیم. با ما باشید تا به طور مفصل به سراغ بررسی معبد آناهیتا برویم.

معبد آناهیتا، شکوهی از باستان و شگفتی های مهندسی آن!

درباره معبد آناهیتا

معبد سنگی آناهیتا که از آثار باستانی پیش از میلاد مسیح به شمار می آید در شهر کنگاور استانکرمانشاهقرار گرفته است و دنیایی از شگفتی را به همراه دارد. بر اساس منابع تاریخی این معبد در گذشته به عنوان مکانی برای احترام به مقام الهه آب یا همان آناهیتا مورد استفاده قرار می گرفته است.محققان نام این بنا را معبد آناهیتا، الهه ایرانی و در واقع معادل آرتمیس یونانی دانسته اند و این نام بعد از آن بر این بنا باقی ماند. آناهیتا ایزد بانوی آب های روان و برکت در دوران پیش از اسلام بوده و آثار بسیاری نیز از باور و ایمان به این ایزد به جای مانده است.بعد از ظهور دین اسلام در ایران این معبد دچار تحولات و تغییرات بسیاری شد و همین موضوع نیز باعث شکل گیری ابهامات زیادی در خصوص تاریخچه و معماری این بنا شده است. با این حال بر اساس مستندات تاریخی به جا مانده می توان گفت که این بنای سنگی بزرگ مربوط به سه دوره هخامنشیان، اشکانیان و هم چنین ساسانیان است.این معبد بزرگ و شگفت انگیز بر روی تپه ای با ارتفاع چیزی حدود ۳۲ متر قرار گرفته است و برای ورود به آن باید از پله هایی دو طرفه در سمت جنوبی و هم چنین پله هایی یک طرفه در سمت شمالی معبد اقدام کرد.

معبد آناهیتا، شکوهی از باستان و شگفتی های مهندسی آن!

یکی از نکات جالبی که در رابطه با این معبد وجود دارد آن است که در قسمت شمال غربی آن امام زاده و مسجدی بنا شده که زیارتگاه افراد زیادی از گذشته تا به امروز را شکل می دهد. در قسمت شمال شرقی این معبد دو ردیف موازی سنگ تراشیده شده ای به کار رفته که نشان دهنده ورودی ای به عرض دو متر در این قسمت است.جالب است بدانید که بر روی سنگ های موجود در این معبد علائمی همچون جای آتشی که دقیقاً شبیه به آتشکده است دیده می شود که همین موضوع نشان دهنده احتمال وجود آتشکده در این منطقه نیز هست، با این حال باز هم نمی توان با قطعیت نظر داد و تأیید کرد.بر روی دیوار های این معبد ستون هایی دیده می شود که قطر آن ها زیاد بوده و ارتفاعشان نیز به گونه ای طراحی شده که سه برابر قطرشان است و همین موضوع نیز یکی از شگفتی های طراحی و معماری این معبد به شمار می آید.

در ساخت بنای معبد آناهیتا و به خصوص دیوار های آن از سنگ و ملات گچ استفاده شده است و سازندگان آن به وسیله قطعه سنگ های بزرگ تراشیده شده و به صورت خشکه چین نمای بیرونی آن را تزئین کرده اند.امروزه به جز پلکان و ستون هایی از این معبد چیز دیگری به جا نمانده است، اما با این حال قدم زدن در میان تاریخ پر رمز و رازی که روزی در میان این ستون ها در جریان بوده آن قدر شگفت انگیز و جذاب است که شکوه تمام نشدنی آن وجود شما را فرا خواهد گرفت.ناگفته نماند که در اطراف این بنا طبیعت زیبایی نیز قرار دارد که به نوبه خود زیبایی آن را چندین و چند برابر می کند. شما می توانید ساعت ها زمان خود را صرف گشت وگذار در این منطقه کنید و از لذت آن سرشار شوید.

معبد آناهیتا، شکوهی از باستان و شگفتی های مهندسی آن!


تاریخچه معبد آناهیتا

بر اساس تحقیقات و بررسی های انجام شده گفته می شود که اولین سنگ بنای معبد آناهیتا در زمان هخامنشیان ساخته شد و در نهایت ساخت آن تا دوره ساسانیان به طول انجامید. برخی از مورخین دیگر بر این عقیده هستند که این بنا کاخی ناتمام با مالکیت خسروپرویز بوده و شکوه بسیاری نیز داشته است.از آنجایی که قرون بسیاری از ساخت این معبد گذشته و این بنا با سیلی از سوانح طبیعی و یا حتی تخریب های انسانی به صورت های سهوی یا عمدی مواجه شده نمی توان به طور دقیقی در رابطه با تاریخ ساخت این بنا و یا فضای معماری آن اظهارنظر کرد. با این حال در دهه های اخیر تحقیقات و کاوش هایی بر این بنا صورت گرفته که اطلاعاتی کلی از مشخصات بنا، ارتفاع، حجم کلی آن و. نشان می دهد.برخی از این تحقیقات نشان می دهد در این معبد جوی های سنگی آب رودخانه را میزان می کرده و به شکل کاملاً باشکوهی به آبگیری وسط معبد هدایت می شده است. نوع این تقسیم آب و جریانی که به داخل معبد داشته به شکل کاملاً ظریف و حرفه ای طراحی شده بوده که به نوعی امروزه آن را به عنوان یکی از شگفتی های مهندسی دوران باستان می شناسند.

معبد آناهیتا، شکوهی از باستان و شگفتی های مهندسی آن!

جالب است بدانید که در چهار طرف این معبد دالان هایی تعبیه شده بوده که در کف آن ها جوی های آب رفت و آمد داشتند و در نهایت به داخل معبد هدایت می شدند.در دو قسمت بالای این معبد نیز سر چهار گاو به گونه ای که رو به روی هم هستند وجود داشته که در زمان آبگیری این بخش از معبد عکس شر گاو ها بر روی آب نقش می بسته و زیبایی بسیاری به فضا می بخشیده است.در نهایت نیز در وسط این معبد فضایی وجود داشته که آب جریان یافته از جوی ها در آن جمع می شده و استخر کوچکی را که ابعاد آن چیزی حدود ۱۰ در ۱۰ بوده و عمقش نیز به ۲۰ سانتی متر می رسیده شکل می داده است.

معبد آناهیتا، شکوهی از باستان و شگفتی های مهندسی آن!


بازدید از معبد آناهیتا

معبد آناهیتا، شکوهی از باستان و شگفتی های مهندسی آن!

اگر تصمیم دارید که به بازدید از معبد آناهیتا در کنگاور کرمانشاه بروید می توانید در تمامی فصل های سال اقدام کنید، با این حال از آنجایی که زمستان های این منطقه بسیار سرد است، توصیه می کنیم که در فصل های تابستان و بهار به دیدن این بنا بروید.اگر قصد اقامت در این منطقه را نیز دارید باید بگوییم که امروزه هتل ها و اقامتگاه های بسیاری در اطراف این جاذبه گردشگری وجود دارند که می توانید روی آن ها حساب کنید و سفر پرخاطره ای از کنگاور را برای خود به یادگار بگذارید. ناگفته نماند که برای رفتن به این معبد می توانید از جاده همدان به کرمانشاه اقدام کنید و خود را به مرکز شهر کنگاور برسانید.


عشق فقط تعریف کردن از یکدیگر، گل و شعر و موسیقی نیست، عشق کار سختی است که نیاز به تلاش هر دو طرف دارد. گاهی اوقات کاری که می کنیم بیشتر از جملات عاشقانه، عشق ما را نشان می دهند. در اینجا چند داستان کوتاه عاشقانه و زیبای واقعی می خوانید.

  • در حال رانندگی به سمت محل کارم بودم که یک زوج جالب توجهم را جلب کردند. یک خانواده جوان که یک بچه کوچک داشتند. دختر مشکل شنوایی و گفتاری داشت بنابراین آن ها با زبان اشاره با هم حرف می زدند و به خاطر او زبان اشاره را یاد گرفته بودند. در حالی که ما گاهی یک <<ببخشید>> ساده هم نمی توانیم بگوییم. این عشق واقعی است.

  • پدربزرگ و مادربزرگ من ۸۰ سال، یعنی از ۱۵ سالگی با هم بودند. آن ها در جنگ هم با هم بودند، پدربزرگم دستش و مادربزرگم شنواییش را از دست داد. آن ها فقیر و گرسنه بودند، شش بچه بزرگ کردند و خانواده شان را حفظ کردند. وقتی بازنشسته شدند، نزدیک دریا رفتند. مادربزرگم دو بار سرطان را شکست داد و پدربزرگم یک بار سکته کرد. او همیشه برای مادربزرگم گل می خرید و یکدیگر را واقعا دوست داشتند. آن ها در ۹۵ سالگی و به فاصله یک روز درگذشتند.

  • هر سال، سالگرد ازدواجمان، همسرم برای من یک پیام می فرستد: <<خانم جانسون، آقای اسمیت را به عنوان همسر آینده ات قبول می کنی؟>> من لبخند می زنم و جواب می دهم: <<بله>>
  • وقتی پدرم ۳۵ ساله بود، نیاز به عمل قلب فوری داشت. تمام مدتی که در بیمارستان بود مادرم کنارش بود. روز جراحی پدرم ۵ روز قبل از تولد مادرم بود و پدرم درد زیادی داشت. مادرم روز تولدش بیدار شد و پدرم را ندید. او ترسید و دنبالش گشت. او از بیمارستان بیرون دوید و پدرم را با یک دسته گل، یک کیک و شکلات دید. او به سختی راه می رفت، اما لبخند می زد و عشق در چشمانش بود.

  • من ۱۹ ساله بودم و او ۲۴ ساله بود. او اولین عشق من بود. ما دو سال با هم بودیم و من عاشقش بودم. یک روز به من گفت: <<دیگر نمی خواهم با هم قرار بگذاریم.>> من نابود شدم. سس یک حلقه درآورد و گفت: <<می خواهم با تو ازدواج کنم.>> پنج سال بعد به او گفتم عاشق کسی دیگر شده ام. او تعجب کرد و پرسید: <<چه کسی؟>> گفتم: <<پسر یا دخترمان، هنوز نمی دانم.>> انتقام شیرین است.

  • سه سال بود با هم زندگی می کردیم و او اصلا احساساتی نبود. من در حال پختن شام بودم که از پنجره بیرون را نگاه کردم و دیدم روی زمین با گل رز نوشته شده <<مری، دوستت دارم>> من برای دختری که این پیام برایش نوشته شده خوشحال شدم و بعد فهمیدم خودم هم مری هستم. با خودم فکر کردم <<یعنی کار اوست؟>> درست همان لحظه پیام داد: <<کمی گوشت سرخ کن، گرسنه هستم. خیلی طول کشید با گلبرگ های رز بنویسم.>>
  • وقتی از من خواستگاری کرد به او گفتم <<اگر با هم ازدواج کنیم، هیچ وقت اجازه نمی دهم بروی>> او خندید و گفت: <<پس محکم نگهم دار>> ما به ماه عسل رفتیم. فکر شیرجه زدن از صخره در دریاچه احمقانه بود. او بازنگشت. وقتی او را به ساحل کشیدم و احیای قلبی ریوی را انجام دادم، گریه می کردم و فریاد می زدم: <<نمی گذارم بروی>> او صدای مرا شنید و شروع به نفس کشیدن کرد.

  • شوهرم برای اینکه مرا غافلگیر کند یاد گرفت چطور پن کیک بپزد و آن را در هوا برگرداند. او خیلی برای این کار تلاش کرده بود، چون لکه های چربی را روی سقف می دیدم.
  • پدر و مادرم ۳۵ سال است ازدواج کرده اند. در دو سال اخیر مادرم مبتلا به زوال عقل شده و هر روز که پدرم را می بیند انگار اولین بار است. او هر بار تا پایان روز عاشق پدرم می شود، چون هیچکس به اندازه پدرم به او اهمیت نمی دهد.

منبع: brightside


کتاب های فارسی مدرسه، یکی از اولین راه های آشنایی دانش آموزان با شعر و داستان و به طور کلی ادبیات فارسی هستند. دانش آموزان دهه های ۵۰، ۶۰، ۷۰ و اوایل ۸۰ در کتاب های درسی شان علاوه بر اشعار و متن هایی از ادبیات کلاسیک و معاصر، با داستان هایی خاطره انگیز و شخصیت هایی محبوب و دوست داشتنی مواجه بودند که حال برایشان تبدیل به نوستالژی شده است.

داستان هایی مانند <<تصمیم کبری>>، <<کوکب خانم>>، <<حسنک کجایی>> و امروز قرار است به مناسبت هفته کتاب، از عبدالرحمن صفارپور، خالق داستان <<تصمیم کبری>> که سال ها در کتاب فارسی دوم دبستان جا خوش کرده بود، تجلیل شود. به همین مناسبت به سراغ داستان های نوستالژیک کتاب های دبستان و نویسندگانشان رفته ایم.

تصمیم کبری

در جست وجوی نویسندگان نوستالژی های مدرسه

<<روزی مادر کبری به او گفت: کبری جان! برو کتاب داستانت را بیاور و برایم بخوان>>. این شروع یکی از داستان های خاطره انگیز کتاب های درسی است؛ داستان دختری به نام کبری که وقتی با کتاب خیس و باران خورده اش روبه رو می شود، تصمیم می گیرد منظم باشد.

این داستانِ نوستالژی را عبدالرحمن صفارپور نوشته است؛ نویسنده ای که سال ها مؤلف کتاب های آموزشی بوده و بیش از ۲۰۰ عنوان کتاب دارد. بیشتر آثار صفارپور در انتشارات مدرسه به چاپ رسیده است. داستان <<تصمیم کبری>> سرانجام بعد از سال ها، در دهه ۸۰ از کتاب های درسی حذف شد.


خانواده آقای هاشمی

در جست وجوی نویسندگان نوستالژی های مدرسه

ماجرا های خانواده آقای هاشمی یکی دیگر از داستان های محبوب کتاب های درسیِ دانش آموزانِ سال های گذشته بود که استثنائاً در کتاب تعلیمات اجتماعی سوم دبستان گنجانده شده بود.

این کتاب از ابتدا تا انتها ماجرای یک خانواده پنج نفره را که پدرشان کارمند اداره پست بود و از کازرون به نیشابور منتقل شده بود، روایت می کرد. کتاب تعلیمات اجتماعی سوم دبستان توسط غلامعلی حداد عادل به نگارش درآمد و در نهایت با تغییر این کتاب در سال ۹۴، داستان خانواده آقای هاشمی هم حذف شد.


کوکب خانم

در جست وجوی نویسندگان نوستالژی های مدرسه

<<کوکب خانم، مادر عباس زن پاکیزه و باسلیقه ای است. او سطل شیر را همیشه در جای خنک نگاه می دارد. روی سطل پارچه ای می اندازد تا گرد و خاک برآن ننشیند و پاکیزه بماند>>.

این ها جملات آغازین یکی از محبوب ترین داستان های فارسی است که در سال ۱۳۵۷ وارد کتاب فارسی دوم دبستان شد؛ داستان زن پاکیزه و باسلیقه و مهمان نوازی به نام کوکب خانم که به خوبی از عهده پذیرایی از مهمانانِ سرزده اش برآمد. این داستانِ دوست داشتنی را که تا دهه ۹۰ در کتاب های فارسی دبستان بود، محمدرضا انتظاریان نوشته است.


حسنک کجایی

در جست وجوی نویسندگان نوستالژی های مدرسه

<<دیر وقت بود. خورشید به نوک کوه های مغرب نزدیک می شد، اما از حسنک خبری نبود. گاو قهوه ای رنگ سرش را از آخور بلند کرد و صدا کرد: <<ما. ما. ما.>>. یعنی من گرسنه ام، حسنک کجایی>>؟ داستانِ مشهور و خاطره انگیز <<حسنک کجایی>> توسط محمد پرنیان در سال ۱۳۴۹ نوشته و بعد ها خلاصه آن وارد کتاب های درسی دبستان شد.

تصویرگری این داستان را هم پرویز کلانتری، طراح و نقاش برجسته ایرانی بر عهده داشت. بعد ها در سال ۱۳۸۷ حسن وارسته بر اساس این داستان نمایش نامه ای را نوشت و روی صحنه برد. <<حسنک کجایی>> تا اواخر دهه ۸۰ مهمان کتاب فارسی دوم دبستان بود و در دهه ۹۰ از کتاب ها حذف شد و برای همیشه به خاطره ها پیوست.


چوپان دروغگو

در جست وجوی نویسندگان نوستالژی های مدرسه

<<چوپانی گاه گاه بی سبب فریاد می کرد: گرگ آمد! گرگ آمد! مردم برای نجات دادن چوپان و گوسفندان به سوی او می دویدند، اما چوپان می خندید و مردم می فهمیدند که دروغ گفته است>>.

دانش آموزانِ قدیم محال است که شخصیت چوپان دروغگو و داستانش را فراموش کنند؛ چوپانی که عاقبت نتیجه دروغ گویی اش را دید و پشیمانی اش سودی نداشت.

جالب است بدانید اصل این داستان در افسانه های یونان باستان آمده است که با الهام از روایت هانری ریشه، شاعر فرانسوی قرن ۱۸ میلادی به فارسی ترجمه شد و در کتاب فارسی دوم دبستانی جا گرفت.


دهقان فداکار

در جست وجوی نویسندگان نوستالژی های مدرسه

<<در آن شب سرد و تاریک، نور لرزان فانوس کوچکی راه او را روشن می کرد. دهی که ریزعلی در آن زندگی می کرد، نزدیک راه آهن بود>>. اَزبرعلی خواجوی مشهور به ریزعلی خواجوی یکی از شخصیت های محبوب و واقعی بود که داستانِ فداکاری مثال زدنی اش در کتاب فارسی سوم دبستان آمده بود.

در روز ۱۶ آبان سال ۱۳۴۰ رومه اطلاعات با تیتر <<یک واقعه حیرت آور در راه آهن تبریز>> از فداکاری مردی خبر داد که سه روز پیش از آن جان مسافران قطار تبریز- تهران را از مرگ نجات داده بود. داستانِ این فداکاری که تا سال ها در کتاب های درسی جا داشت، برای چند سالی از کتاب ها حذف شد و دوباره با تغییراتی در تصویرسازی به کتاب ها برگشت.


در سالی که به طور مداوم اخبار فوری درباره خشونت و مرزبندی در جوامع از رسانه ها می شنویم و همگان در این فضای خشن در تلاشند تا هویت خود را حفظ کنند، نویسندگان شناخته شده و نویسندگانی که به تازگی به خاطر آثارشان در میان کتابخوان ها شناخته شده اند با داستان هایی از عشق متعالی، رویارویی شجاعانه با قدرت و اتفاقات تاریخی که نباید آن ها را فراموش کرد، به میانه این بحث ها و جدل ها آمده اند و کتاب هایی نگاشته اند که ما با مطالعه آن ها بهتر بدانیم که هستیم، که بوده ایم و باید تبدیل به چه انسان هایی بشویم.

۲۰۱۹ سال دو تایی ها بوده: ۲ برنده جایزه نوبل، ۲ برنده جایزه بوکر، درحالی که مقامات نوبل در سال جاری قول داده بودند که در هنگام اعطای جوایز نوبل ادبیات ۲۰۱۸ و ۲۰۱۹ نگاهی فراتر از اروپا داشته باشند. هر دوی این جایزه ها به ۲ اروپایی داده شد. برنده نوبل ادبیات ۲۰۱۸ اولگا توکارچوک از لهستان تعیین شد و پیتر هانکه حامی و سه ت های اسلوبودان میلوسوویچ در زمان جنگ بالکان و نسل کشی در صربرنیتسا برنده جایزه نوبل ادبیات ۲۰۱۹ شد.

ازدیگر سو، جایزه بوکر ۲۰۱۹ میان مارگارت آتوود به دلیل نگارش کتاب <<وصیت ها>> و برناردین اواریستو به خاطر نگارش کتاب <<دختر، زن، دیگران>> تقسیم شد. امسال همچنین نشریات و مجلات، فهرست های به نسبت گوناگون و متفاوتی از آثار برتر نگاشته شده در سال ۲۰۱۹ منتشر کردند. به همین جهت در زمان نگارش این مطلب تصمیم گرفتیم از ۳ منبع برای نگارش این مطلب درباره ۱۰ کتاب برتر سال استفاده کنیم.

دختر، زن دیگران

۱۲ فصل، ۱۲ شخصیت

مقاومت داستان در برابر خشون

برناردین اواریستو در سال جاری توانست با کتاب <<زن، دختر، دیگران>> جایزه بوکر ۲۰۱۹ را به طور مشترک با مارگارت آتوود از آن خود کند. در این کتاب تنها یک داستان روایت نمی شود؛ در هر فصل از کتاب دختر، زن، دیگران، زندگی یکی از این ۱۲ نفر روایت می شود. اگر چه به داستان هر یک از این شخصیت ها در یک فصل به طور جداگانه پرداخته می شود زندگی آن ها به دلیل وجود دوستان مشترک، افراد خانواده یا دیدار های تصادفی با یکدیگر تلاقی می کند.

فمینیسم، ت، پدرسالاری، موفقیت و ارتباطات از موضوعاتی هستند که در زندگی شخصیت های این داستان مورد بررسی قرار می گیرند. این رمان لبریز از احساسات عاشقانه و دربردارنده لحنی طنزآمیز است. برناردین اواریستو درباره دلایل نگارش این کتاب گفته است: من از این قضیه که ن سیاهپوست بریتانیایی به وضوح در ادبیات به چشم نمی آمدند، بسیار احساس ناراحتی می کردم. من می خواستم داستان زندگی آنان را از اوان نوجوانی تا سنین پیری شرح دهم. البته نمی خواستم به مسیر زندگی آنان به صورت خطی نگاه کنم. راه های زیادی برای تفسیر <<دیگری>> وجود دارد. ن از جهات بسیاری در جامعه به عنوان <<دیگران>> تلقی می شوند، حتی در بسیاری از اوقات نی هستند که دیگر ن را <<دیگری>> می دانند.


پلنگ سیاه گرگ قرمز

روایتی افسانه وار از داستانی پر ماجرا

مقاومت داستان در برابر خشون

مارلون جیمز که در کارنامه نویسندگی اش یک جایزه بوکر نیز به چشم می خورد، با الهام از افسانه های آفریقایی آمیخته به وقایع پرتنش میان پادشاهی شمال و پادشاهی جنوب که ۲ دولت متخاصم هستند، تلاش یک گروه از افراد مختلف برای پیدا کردن یک پسربچه گمشده را روایت می کند و این روایت را تبدیل به یک ماجرای خارق العاده کرده است. این گروه در جریان جست و جو برای یافتن این پسربچه پا به دنیای بی رحم درون جنگل های پرپشت و انبوه می گذارند.

طرح این داستان به صورت فلش بک و روایت داستان بدون رعایت ترتیب تاریخی است. محور این داستان بر شخصیت یک فرد به نام <<جست وجوگر>> استوار است. جست و جوگر مردی است که به دلیل مهارت هایش در شکار شناخته شده است. جست وجوگر که پیش تر قاعده ای برای خود تعیین کرده بود مبنی بر اینکه تنهایی کار کند، این بار این قاعده را می شکند و با گروهی که خود عضوی از آنان است به جست وجوی پسر بچه می روند.

در جریان این جست و جو است که او و گروه همراهش با حیوانات و افراد عجیبی رودررو می شوند. مارلون جیمز به مفاهیمی نظیر مبانی واقعیت، محدودیت قدرت، زیاده روی های جاه طلبانه، آرزوها، ماکیاولیسم، وظیفه و افتخار در لابه لای سطور این رمان و در فصل های مختلف آن اشاره دارد.


مردی که همه چیز را می دید

گذشته در آینده یا آینده در گذشته

مقاومت داستان در برابر خشون

اگر تاریخ مانند سالنی از آینه، گذشته را در حال بازتاب می داد و اگر وقایع کنونی دنیای ت را به مثابه یک تصادف تاریخی می توانستیم قلمداد کنیم آنگاه رمان <<مردی که همه چیز را می دید>> اثر دبورا لووی را که درباره داستان معماگونه مردی در ۲ منطقه زمانی است که ۲ تصادف رانندگی را نیز تجربه کرده، می توان رمانی تلقی کرد که در همه ادوار قابل خواندن است. می توان دنیای درونی را که لووی در این رمان ترسیم کرده فضایی بی ثبات توصیف کرد که آن گذشته و حال با یکدیگر همزیستی دارند.

در اواخر دهه ۸۰ سائول قهرمان یا ضد قهرمان این داستان به برلین می رود تا تحصیل خود در رشته کمونیسم را در کشور های شرق اروپا تکمیل کند. داستان این رمان در واقع بر پایه حوادث عجیبی که با محوریت ۲ تصادفی که در سال هایی ۱۹۸۸ و ۲۰۱۶ برای سائول رخ می دهد، نگاشته شده است. لووی در این کتاب قواعد متعارف روایت داستان را کنار می گذارد تا بتواند جایگاه فرد و مجرمیت بشر در طول تاریخ را بررسی کند. <<مردی که همه چیز را می دید>> از سبک داستانی کاملا نامتعارفی تبعیت می کند و ارزش آن را دارد که این رمان را در فهرست بهترین کتاب های داستانی سال ۲۰۱۹ قرار دهیم.


بهشت ها

زندگی همزمان در عصر شکسپیر و نیویورک معاصر

مقاومت داستان در برابر خشون

خط زمانی داستان <<بهشت ها>> هم مشابه خط زمانی داستان مردی که همه چیز را می دید، ناپایدار و بی ثبات است. رمان پرمفهوم بهشت ها اثر ساندرا نیومن داستان زنی است که وجودی ۲ بخشی دارد. او برخی اوقات از خواب با شخصیتی مشابه <<شخصیت زن سیاه>> که در غزلیات شکسپیر انگلستان دوره رنسانس از وی نام برده شده بیدار می شود و گاهی در نیویورک قرن بیست و یکم که اوضاع در آن به صورت روزمره در حال بدتر شدن است. کیت که رئیس یک کمپانی در نیویورک است در یک مهمانی با بن آشنا می شود و این دو عاشق یکدیگر می شوند.

آن ها در حال آغاز ایجاد یک رابطه نامزدی هستند، اما کیت زنی است که بیشتر در دنیای خیالات خود سیر می کند. او برخی از مواقع موقع برخاستن از خواب خود را در نقش امیلیا یا همان زن سیاه غزلیات شکسپیر در لندن سال ۱۵۹۳ می یابد. البته این تنها وجه داستان نیست، بلکه اقداماتی که کیت در نقش امیلیا در انگلستان دوره رنسانس انجام می دهد، باعث تغییر مسیر کل تاریخ و حتی زندگی کیت در نیویورک ۴۰۰ سال بعد نیز می شود. این خیالات و اوهام سرانجام این تفکر را در ذهن کیت ایجاد می کند که او قرار است دنیا را نجات دهد.


خانه هلندی

داستان خانوادگی درباره میراث از دست رفته

مقاومت داستان در برابر خشون

در داستان <<خانه هلندی>> اثر آن پاچت، سیریل کانروی یک مرد خود ساخته دارای مستغلات ملکی زیاد، این خانه را به منظور سورپرایز کردن همسرش النا در سال ۱۹۴۶ خرید. دنی و مائوو، فرزندان سیریل و النا نیز در این خانه متولد شدند. النا از این خانه بدش می آید و زمانی که دنی ۳ ساله و مائوو ۱۰ ساله می شود، او خانواده خود را ترک می کند و برای کار با فقرا به هندوستان می رود. دنی و مائوو پس از درگذشت پدرشان، توسط آندره آ، مادرخوانده شان از خانه هلندی بیرون انداخته می شوند.

این دو خواهر و برادر پس از خروج از این خانه کسی را به جز یکدیگر ندارند. مائوو موفق می شود برای دنی یک بورس تامین هزینه دانشگاهی در دانشکده پزشکی دانشگاه کلمبیا فراهم کند. دنی از دانشکده پزشکی فراغ التحصیل می شود. این روایت زندگی این دو خواهر برای ۵ دهه است. خانه هلندی یک داستان پریانی تاریک درباره ۲ نفر است که نمی توانند بر گذشته خود چیره شوند و با وجود اینکه در مسیر زندگی خود با موفقیت هایی روبه رو می شوند، اما تنها زمانی که همدیگر را می بینند احساس آرامش می کنند زمانی که این دو ناگزیر می شوند با افرادی که آنان را ترک کرده اند دوباره روبه رو شوند، رابطه برادری لوس و خواهری همیشه مراقب و محافظ، برای نخستین بار به طور جدی محک می خورد.


زمین در حال ناپدیدشدن

داستانی از ترس و نگرانی نه

مقاومت داستان در برابر خشون

در نخستین فصل این کتاب که نخستین رمان جولیا فیلیپس نیز محسوب می شود، ۲ دختر جوان کامچاتکایی (شبه جزیره ای در منتهی الیه جنوب شرقی روسیه) ناپدید می شوند. این دو دختر یکی ۱۲ ساله و دیگری ۱۱ ساله هستند. تحقیقات پلیس نیز در این زمینه بی نتیجه می ماند. این واقعه موجی از شوک و شگفت زدگی را در دهکده زادگاه آنان ایجاد می کند. در این جامعه در هم تنیده، هر فردی با این واقعه به نحوی دست به گریبان است.

در ادامه این رمان به داستان نی پرداخته می شود که ناپدید شدن این دختران تأثیر منفی روی آنان گذاشته است. نیویورک تایمز با عالی توصیف کردن این کتاب به عنوان نخستین رمان یک نویسنده می نویسد: هدف از نگارش این داستان ها متحد کردن یک جامعه به دلیل وقوع یک تراژدی نیست که البته نویسنده یک رمان دارای مضمون داستانی متعارف تر چنین هدفی را برای خود تعریف می کرد. در واقع هدف از نگارش این کتاب نشان دادن آسیب های روحی و روانی، شخصی، فرهنگی و احساسی است که به هر زن کامچاتکایی به دلیل ناپدید شدن این دو دختر وارد شده است. در مجموع می توان گفت رمان <<زمین در حال ناپدید شدن>> یک داستان چندوجهی است که به زندگی درونی ن، ضعف ها و شکنندگی آنان، آرزو ها و رویاهایشان می پردازد.


غریبه ها و پسرعمو ها

تلاش برای حفظ نظم اجتماعی

مقاومت داستان در برابر خشون

لیه هیگر کوهن در کتاب <<درباره غریبه ها و پسرعموها>> داستان خانواده ای را روایت می کند که میزبانی سایر اعضای خانواده را در یک عروسی بی نظم و ترتیب بر عهده دارند. در واقع یک داستان سرگرم کننده درباره خانواده، فرهنگ، حافظه و جامعه است. بنی والتر در یک شهرکوچک روستا مانند به نام راندل جانکشن خود را آماده می کنند که عروسی دختر بزرگشان سلم را برگزار کنند. یک مراسم ازدواج می تواند اتفاق خیلی خوشایندی باشد که در خانه دوست داشتنی شان برگزار می شود.

اما والتر و بنی یک راز دارند. یک خانواده جدید به راندل جانکشن آمده و با اقداماتش ثبات و نظم اجتماعی در این شهر کوچک را تهدید می کند. در نتیجه بنی و والتر با وضعیتی جدید مواجه می شوند. در این وضعیت آن ها ناگزیر باید با اقدامات این خانواده مقابله کنند تا بتوانند هارمونی و نظم و هماهنگی در شهر کوچکشان را حفظ کنند. عمه گلاد مسن ترین عضو خانواده بنی و والتر برای شرکت در مراسم عروسی در حالی از راه می رسد که خاطرات گذشته درباره اتفاق ترسناکی که برای وی در دوران کودکی در راندل جانکشن رخ داده همچنان ذهنش را آزار می دهد. عمه گلاد در ادامه روایتی از جزئیات این حوادث و نقشی که خود وی ایفا کرده ارائه می دهد.


مدرسه توپکا

توپکاروایتی غیرمستقیم از زندگی بن لرنر

مقاومت داستان در برابر خشون

نام بن لرنر با نگارش کتاب <<مدرسه توپکا>> در بسیاری از فهرست های ۱۰ کتاب برتر سال جای گرفته است. این کتاب نیز مانند سایر آثار بن لرنر مملو از عناصر خود زندگینامه ای است. نام شخصیت اصلی مدرسه توپکا، که سومین رمان بن لرنر محسوب می شود، آدام گوردون است، درست مانند نام راوی کتاب <<خروج از ایستگاه آتوچا>> (اثر قبلی بن لرنر). لرنر در داستان مدرسه توپکا میان خشونت مردان جوان سفیدپوست با اوضاع ی در کشورش ارتباط مستقیمی می بیند.

نام مدرسه که در عنوان کتاب آمده در واقع به یک بنیاد یا جامعه ای از روانشناسان پیشرو که در توپکا زندگی می کنند، اشاره دارد. پدر و مادر آدام گوردون، شخصیت اصلی داستان عضو این بنیاد هستند و هر یک دو فصل از این کتاب هشت فصلی را روایت می کنند. در دنیای واقعی هاریت مادر واقعی بن لرنر هم یک روانکاو شناخته شده است که در بنیاد منینگر عضویت دارد. در کتاب مدرسه توپکا مادر و پدر آدام، جین و جاناتان نیز با وجود اینکه عضو بنیاد تروپکا هستند در زندگی خود احساس خوشحالی نمی کنند. یکی از سؤالاتی که در کتاب مطرح می شود این است که آیا ما خود را به آن خوبی می شناسیم، در صورت شناخت بیشتر خود همچنان نسبت به یکدیگر رفتار خشنی بروز می دادیم؟


برف روب خود را از روی استخوان مردگان بران

نامه هایی از پیرزن راوی مرگ های اسرار آمیز

مقاومت داستان در برابر خشون

اولگا توکارچوک که برنده جایزه بوکر ادبی و برنده جایزه نوبل ادبیات در سال ۲۰۱۸ شده و کتاب <<گریزها>> اثر وی به تازگی توسط فریبا ارجمند به فارسی برگردانده شده است، این بار با کتاب <<برف روب خود را از روی استخوان مردگان بران>> در فهرست ۱۰ کتاب برتر ۲۰۱۹ از نگاه مجله تایم قرار گرفته. توکارچوک در برف روب خود را از روی استخوان مردگان بران، ذهن خلاق و خیال برانگیز خود را بر داستان زن لهستانی شصت و چند ساله ای به نام ژانینا متمرکز کرده که علاقه ماورایی (آن جهانی) به حیوانات دارد.

ژانینا که پیرزنی گوشه گیر در روستایی لهستانی است، اوقات خود را با ترجمه آثار ویلیام بلیک، شاعر انگلیسی و ترسیم جداول پیچیده نجومی و مراقبت از خانه همسایگان ثروتمند خود می گذراند. ذهن او ظاهرا بر حال متمرکز است، اما در واقع او بیشتر ذهن خود را بر ابدیت متمرکز کرده است. این ویژگی از او یک راوی خوب برای روایت تعدادی از مرگ های اسرار آمیزی که در دهکده اش رخ داده ساخته است. او به پاسگاه پلیس دهکده نامه هایی می نویسد و در این نامه ها شرح می دهد که به دلیل کار هایی که ما اغلب بدون فکر کردن درباره آن ها انجام می دهیم خشونت در سراسر دنیا در حال گسترش است.


آرشیو بچه های گمشده

آینه ای تمام نما از دنیای امروزی

مقاومت داستان در برابر خشون

این سومین کتاب والریا لویسیی، نویسنده مکزیکی و نخستین کتاب وی به زبان انگلیسی است. او در این کتاب به بحران بزرگی که در حال حاضر کودکان دچار آن هستند، می پردازد. بحران کودکانی که از مرز ها گذر می کنند و حین گذر از مرز ها جان خود را از دست می دهند یا دستگیر می شوندو یا به همراه مراقبان خود از آمریکا دیپورت می شوند. داستان این رمان بر یک زوج و ۲ فرزندشان که نامی از آن ها در کتاب به میان نمی آید. این زوج به همراه فرزندانشان در حال انجام سفری از نیویورک به مرز مکزیک هستند. این دو زوج در حال انجام تحقیقات مستقل قوم نگارانه هستند و زندگی شان در آستانه فروپاشی است. زن در تلاش است تا به یک زن مکزیکی مهاجر کمک کند فرزندش را بیابد. فرزند این زن مکزیکی در زمان تلاش وی برای عبور از مرز ناپدید شده است.

خواندن این رمان هم در خواننده ایجاد خشم و نفرت می کند و هم حالت دلسوزانه ای را در وی برمی انگیزاند. کدام کتاب است که تا این حد احساسات متضادی را در خواننده خود ایجاد کند؟ این در واقع توانایی والریا لویسیی را در نگارش رمان نشان می دهد. رمان <<آرشیو بچه های گمشده>> در فهرست نامزد های جایزه بوکر و جایزه ن برای برترین رمان داستانی سال ۲۰۱۹ قرار گرفته بود.

آرش نهاوندی


همیشه فکر کردن به موضوع زندگی پس از مرگ برای ما به شدت هولناک بوده و کمتر کسی است که احوال خود را در زندگی بعد از مرگ مرور کند. اما فرار از موضوع <<مرگ>> چاره کار نیست و فرشته مرگ با کسی از این شوخی ها ندارد! ولی خب همیشه هم اینطور نبوده و هستند کسانی که از این تجربه وحشتناک جان سالم به در برده اند. اتفاقی که بار ها در فیلم ها و داستان ها به آن برخورده بودید و شاید تصور نمی کردید که روی این حادثه به واقعیت تبدیل شود.

امروز قصد داریم تا با افرادی که طعم مرگ را یک بار تجربه کرده اند بیشتر آشنا شویم. افرادی از سرتاسر جهان که هر کدام داستان عجیب و غریب خود را داشته اند. البته همیشه اینطور نیست که آدم ها واقعا فوت کرده باشند و در برخی از مواقع پیش آمده که فرد زنده را به اشتباه <<مرده>> فرض کرده اند و یا اینکه شخصی در محیط فرازمینی یا متافیزیک قرار گرفته است!

۲۵. دافنه بنکس

داستان مردگانی که به زندگی بازگشتند

در سال ۱۹۹۶، اعلام شد که بانوی بریتانیایی به نام دافنه بنکس فوت شده و بدن بی جان او را برای کالبد شکافی آماده کردند. یکی از دوستان قدیمی او که از کارکنان قسمت کالبد شکافی نیز بود به طور ناگهانی متوجه شد که قفسه سینه این زن در حال تکان خوردن است. در ادامه مشخص شد که دافنه کاملا زنده است! او در محیط سردخانه جان سالم به در برد و به زندگی بازگشت.


۲۴. زاک کلمنتز

داستان مردگانی که به زندگی بازگشتند

زاک نوجوانی بود از اهالی تگزاس که بعد از دویدن زیاد به صورت ناگهانی قلبش از کار افتاد. خوشبختانه او توسط کارکنان اورژانس به زندگی بازگشت. اما جالب ترین بخش این اتفاق، حقایق جالبی است که زاک در مورد عالم پس از مرگ بیان کرده است. او ادعا کرده که مردی را با مو های بلند دیده و به او گفته که همه چیز درست خواهد شد.


۲۳. اریکا نیگرلی

داستان مردگانی که به زندگی بازگشتند

اریکا ۳۶ هفته باردار بود که در کلاس آموزش زبان انگلیسی، دچار ایست قلبی شد و به صورت کاملا ناگهانی فوت شد. او پس از انتقال به بیمارستان و مراقبت های ویژه، نوزاد خود را از طریق سزارین به دنیا آورد. به گفته شوهرش، قلب اریکا در کمال تعجب پس از به دنیا آمدن نوزاد شروع به تپیدن کرد! خوشبختانه تمام اعضای خانواده در کنار هم بیمارستان را ترک کردند.


۲۲. تونی یال

داستان مردگانی که به زندگی بازگشتند

تونی از ساکنان غرب کارولتن ایالت اوهایو بود. زمانی که مجدد حیات خود را بدست آورد، به مدت ۴۵ دقیقه ضربان قلب نداشت. یکی از پزشکانی که به عنوان متخصص قلب بیمارستان بالای سر او بود، ادعا می کند که هرگز چنین چیزی را در ۲۰ سال گذشته ندیده است.


۲۱. تونی سیکوریا

داستان مردگانی که به زندگی بازگشتند

تونی یکی از جراحان ماهر شهر نیویورک بود که به علت اصابت رعد و برق به بدنش فوت کرد. با این وجود، او توسط تیم پزشکی بیمارستان به زندگی بازگشت. یکی از نکات جالب توجه زندگی او پس از مرگ، علاقه شدید تونی به موسیقی و یادگیری آن است. او هم اکنون زمان زیادی را صرف نواختن موسیقی می کند.


۲۰. رزا سلسترینو دی آسیس

داستان مردگانی که به زندگی بازگشتند

درست هنگامی که مرگ رزا قطعی شد، دخترش برای دیدن جسم بی جان او به بیمارستان آمد. وقتی او مادرش را برای آخرین بار در آغوش کشید، احساس کرد مادرش هنوز زنده است. هرچند پرستاران و پزشکان بیمارستان او را زیاد جدی نگرفتند، اما پس از بررسی سلامت جسمی رزا نتیجه عجیب بود و . حق با دخترش بود!


۱۹. کارلوس کامجو

داستان مردگانی که به زندگی بازگشتند

کارلوس در سن ۳۳ سالگی و در اثر تصادف شدید با اتومبیل در ونزوئلا درگذشت. وقتی که کارمندان بخش کالبدشکافی مشغول بررسی جسد او بودند، ناگهان زخم های او شروع به خونریزی کرد. آن ها مشغول بخیه زدن زخم ها بودند که ناگهان کارلوس زنده شد! وقتی خانواده کارلوس برای تحویل جسد او به بیمارستان آمده بودند؛ کارلوس را صحیح و سلامت دیدند.


۱۸. گو لیو

داستان مردگانی که به زندگی بازگشتند

<<گو لیو>> فردی به شدت سیگاری بود که وقتی به دلیل ایست قلبی به بیمارستان منتقل شد و فوت کرد، خانواده و دوستانش را غافلگیر کرد. یک روز بعد و در حالی که خانواده برای دفن جسد او به سوی قبرستان در حرکت بودند، متوجه صدای سرفه های مرموزی از داخل تابوت شدند. آن ها در تابوت را باز کردند و او را با چشمانی پر از اشک دیدند که نفس می کشید!


۱۷. ماندلو

داستان مردگانی که به زندگی بازگشتند

زنی بدکاره در زیمبابوه، هنگام کار و در هتل محل کارش فوت کرد. هنگامی که مقامات برای انتقال پیکر ماندلو به محل وقوع حادثه آمدند و در حال بردن او از هتل بودند، او ناگهان برخاست و فریاد زد: <<شما می خواهید من را بکشید!>> قطعا می توانید تصور کنید که ناظران از این ماجرا چقدر وحشت زده بودند!


۱۶. کلوین سانتوس

داستان مردگانی که به زندگی بازگشتند

کلوین در دو سالگی به دلیل ذات الریه در برزیل جان باخت، اما خانواده اش در کمال تعجب توانستند او را به زندگی برگردانند. کلوین در حالی که به هوش بود و روبری پدرش نشسته بود، پدرش کمی به او آب داد و با خوردن دوباره بیهوش شد. جالب ترین قسمت ماجرا اینجا بود که کلوین دوباره فوت شده بود، ولی متاسفانه این بار <<زنده شدن>> در کار نبود.


۱۵. برایتون داما زانته

داستان مردگانی که به زندگی بازگشتند

برایتون پس از تحمل سال ها رنج بیماری، در خانه اش در کشور زیمبابوه فوت کرد. رئیس سابق او در حال تماشای جسدش، متوجه شد که بدن او حرکت می کند. در نگاه اول همه حاضران خیال کردند که روح برایتون برای اذیت و آزار آن ها آمده است؛ اما خب همه چیز واضح بود و برایتون یک شبح نبود، او فقط نمرده بود و حیات در بدنش جریان داشت!


۱۴. وال توماس

داستان مردگانی که به زندگی بازگشتند

وال از ساکنین ویرجینیای غربی بود که چندین حمله قلبی را تحمل کرد و نهایتا در یکی از همین سکته ها به مدت ۱۷ ساعت به طور بالقوه علائم حیات نداشت. اما این پایان زندگی وال نبود و درست پس از اینکه دستگاه های احیا از بدن او جدا شد، جریان آن طور که تصور می شد پیش نرفت و وال توماس به هوش آمد!


۱۳. آیا من رای دادم؟

داستان مردگانی که به زندگی بازگشتند

تای هوستون پرستاری از کشور آمریکا بود که در سال ۲۰۱۲ برای رای دادن در ایالت میشیگان حضور یافت، درست هنگام شرکت در مراسم انتخابات، با پیرزن سالخورده ای روبه رو شد که با فریادهایش تقاضای کمک می کرد. گویا شوهر این خانم عکس العمل خاصی نداشت و به ظاهر مرده بود. تای هووستون عمل احیای قلب را شروع کرد و پیرمرد سرانجام به زندگی بازگشت. <<آیا من رای دادم؟>> اولین جمله ای بود که او بعد از بازگشت به زندگی به زبان آورد!


۱۲. آنه گرین

داستان مردگانی که به زندگی بازگشتند

در سال ۱۶۵۰، آنه به عنوان یک مادر بی رحم و به جرم قتل فرزندش محکوم به اعدام شد. او همانند خیلی از قاتل ها با طناب دار به کام مرگ کشیده شد. با این وجود، هنگامی که پزشکان در حال آماده کردن بدن او برای کالبدشکافی بودند، ناگهان متوجه شدند که او هنوز زنده است. بعد از این اتفاق، اطرافیان او چنان تحت تأثیر قرار گرفتند که به آنه اجازه زندگی دوباره را دادند.


۱۱. شبح مورگان یوهانسبورگ

داستان مردگانی که به زندگی بازگشتند

در سال ۲۰۱۱، ایاندا ماکولو، صاحب سردخانه ای در آفریقای جنوبی از مواجه شدن با یکی از اجساد موجود در مورگان یوهانسبورگ به شدت ترسید و شروع به فریاد های دیوانه وار کرد. او پس از مدتی پلیس را خبر کرد و آن ها <<شبح>> را به بیمارستان انتقال دادند. از این اتفاق اخبار زیادی در دسترس نیست و فقط می دانیم که شبح مذکور، یک مرد ۸۰ ساله بوده که می خواسته به زندگی ادامه دهد!


۱۰. آگیلو موکهتزیانف

داستان مردگانی که به زندگی بازگشتند

آگیلو موکهتزیانف یک زن ۴۹ ساله روسی بود که در پی سکته قلبی جان خود را از دست داد و در مراسم تشییع جنازه خود از جای برخاست! اما بخت با او یار نبود و پس از وحشت بسیار و یک جیغ بلند، حمله قلبی دیگری به او دست داد و بار دیگر درگذشت.


۹. والتر ویلیامز

داستان مردگانی که به زندگی بازگشتند

این مرد ۷۸ ساله اهل می سی سی پی، در حالی که در کیسه حمل اجساد سردخانه بیمارستان قرار داشت؛ ناگهان شروع به لگد زدن کرد و پرستار ها را به شدت ترساند. ترس پرستار ها و اطلاع دادن به مسئولین سردخانه در نهایت منجر به زندگی دوباره والتر شد.


۸. آلوارو گارزا

داستان مردگانی که به زندگی بازگشتند

در سال ۱۹۸۷، آلوارو ۱۱ ساله هنگام بازی در رودخانه سرخ بین مونتانا و داکوتای شمالی، ناگهان به داخل فضای یخ زده رودخانه سقوط کرد. او قبل از نجات یافتن به دست امدادگران، حدود ۴۵ دقیقه زیر آب بود. اگرچه آلوارو از نظر بالینی علائم حیات نداشت، اما پزشکان توانستند بدون آسیب دیدگی، او را به زندگی بازگردانند.


۷. لی ژیوفنگ

داستان مردگانی که به زندگی بازگشتند

وقتی که همسایگان این مرد را در خانه اش و مرده یافتند، لی ۹۵ساله را در یک تابوت قرار دادند و و رفتند تا برای مراسم خاکسپاری همسایه شان آماده شوند. اما ساعاتی بعد و در کمال تعجب، همسایه ها دیدند که لی از تابوتش برخاسته و مشغول آشپزی در آشپزخانه است!


۶. مارجوری مک کال

داستان مردگانی که به زندگی بازگشتنداین ماجرای عجیب در سال های دور و در کشور ایرلند رخ داده، اما داستانش هنوز هیجان انگیز است. آن طوری که همسر مارجوری مک کال داستان را تعریف می کند؛ بعد از دفن کردن همسرش، سارقین داخل قبرستان قبر او را شکافته بودند و سعی داشتند تا حلقه این زن را از انگشتش جدا کنند. اما ناگهان مارجوری زنده می شود و شروع به جیغ زدن می کند. سارقین نیز از این موضوع به شدت وحشت کرده و پا به فرار می گذارند.


۵. جاستین اسمیت

داستان مردگانی که به زندگی بازگشتند

حدود چهارسال پیش در ایالت پنسیلوانیا، جاستین در حالی که در یک شب سرد زمستانی از شدت سرما تقریبا یخ زده بود، به سختی خود را به خانه اش رساند. او ناگهان از هوش رفت و سرش به زمین اصابت کرد. پدرش روز بعد او را بدون نبض پیدا کرد و سریع به بیمارستان انتقال داد. پزشکان که تصمیم به صدور گواهی فوت او داشتند، ناگهان جاستین را زنده مشاهده کردند.


۴. لوز میلاگرو (معجزه نور)

داستان مردگانی که به زندگی بازگشتند

فرزند پنجم <<آنالیا بوتر>> عمر زیادی نداشت و قبل از تولد، از دنیا رفت. آنالیا بعد از گرفتن گواهی فوت به همراه همسرش به خانه بازگشت. آن ها بعد از ۱۲ ساعت به بیمارستان مراجعه کردند تا جنازه کودک خود را ببینند، اما بعد از باز شدن کابین یخچال در سردخانه ناگهان کودک شروع به گریه کرد! آن ها نام کودک خود را لوز میلاگرو به معنای <<معجزه نور>> گذاشتند.


۳. لیودمیلا استبلیسسایا

داستان مردگانی که به زندگی بازگشتند

چند روز بعد از اینکه لیودمیلا درگذشت، دخترش در حالی که برای مراسم تشییع جنازه او آماده می شد، با خبر شوکه کننده ای مواجه شد. یکی از پرستاران بیمارستانی که مادرش در آنجا بستری بود، با او تماس گرفته و ادعا کرده که ش صحبت کرده است! مرگ لیودمیلا به اندازه کافی برای خانواده اش عذاب آور بود و نمی دانیم که آیا این اتفاق را باید پای خوش شانسی او گذاشت یا بدشانسی؟!


۲. معجزه یمنی

داستان مردگانی که به زندگی بازگشتند

یک مرد ۶۵ساله یمنی هنگام خاکسپاری ناگهان از جایش برخاست و جمعیت را وحشت زده کرد. شواهد ماجرا نشان می دهد که این مرد اصلا مرده نبوده و فقط بدنش با خاک پوشانده شده بود! بهتر است هنگام مراسم خاکسپاری به اطرافتان بیشتر توجه کنید!


۱. حمدی حافظ النبی

داستان مردگانی که به زندگی بازگشتند

وقتی این پیشخدمت ۲۸ ساله اهل مصر در اثر سکته قلبی درگذشت، پزشکی که مشغول نوشتن گواهی فوت حمدی بود، ناگهان متوجه نبض او شد. مادر این جوان خوش شانس، با شنیدن خبر زنده شدن پسرش از هوش رفت!

منبع: list25


آقای لی وان سی (۹۶ ساله) و همسرش، خانم نگوین تی لوی (۸۸ ساله) در <<هویی آن>> در ویتنام زندگی می کنند. آن ها در دهه ۳۰ میلادی عاشق هم شدند و بعد از ۱۰ سال ازدواج کردند. مدت کوتاهی بعد از ازدواجشان، کشور دوباره گرفتار جنگ شد. آقای سی به ارتش پیوست و اسیر دشمن شد. در این مدت خانم نگوین با عشق و درد فراوان در خانه ماند و هر روز انتظار همسرش را می کشید.

آقای سی در سال ۱۹۵۴ از میدان جنگ بازگشت و این زوج پس از سال ها جدایی دوباره به هم پیوستند. از آن به بعد، آن ها زندگیشان را با هم ساختند.

داستان عاشقانه یک زوج قدیمی ویتنامی

این زوج ۵ فرزند دارند و در یک روستای کوچک به نام <<کوانگ نام>> زندگی می کنند.

داستان عاشقانه یک زوج قدیمی ویتنامی

به راحتی می توان فهمید که آن ها یک زوج نادر هستند. آن ها با خوشحالی در کنار یکدیگر زندگی کردند تا پیر شدند و با قدرت عشق بر همه مشکلات زندگی و ازدواج غلبه کردند. آن ها مراقب یکدیگر بودند و از خوشبختی با یکدیگر لذت می بردند.

داستان عاشقانه یک زوج قدیمی ویتنامی

داستان عاشقانه یک زوج قدیمی ویتنامی

ده سال پیش، حال آقای سی هنوز خوب بود. او هر روز بعدازظهر، سطل های آب را برای آبیاری سبزیجات پر می کرد و می آورد و همسرش در کنار او می نشست و سبزی ها را می چید. آن ها یکدیگر را می خنداندند و حرف های زیادی برای گفتن داشتند.

داستان عاشقانه یک زوج قدیمی ویتنامی

داستان عاشقانه یک زوج قدیمی ویتنامی

اخبار مربوط به آن ها همه جا پخش شده بود. بازدیدکنندگان زیادی که برای بازدید از این شهر باستانی می آمدند، به آن ها هم سر می زدند و عکس می گرفتند.

داستان عاشقانه یک زوج قدیمی ویتنامی

تا اینکه یک روز، خانم نگوین لیز خورد و استخوان پایش شکست. او نمی توانست حرکت کند و همسرش از او مراقبت می کرد. اما متاسفانه، به خاطر کهولت سن و درد شکستگی استخوان، خانم نگوین در سن ۸۸ سالگی درگذشت.

داستان عاشقانه یک زوج قدیمی ویتنامی

داستان عاشقانه یک زوج قدیمی ویتنامی

آقای سی به خاطر از دست دادن همسرش، شریک زندگیش، درد و اندوه زیادی را تحمل کرد تا اینکه بیمار شد، از پا افتاد و به سختی می توانست حرکت کند. با این حال هر روز به محراب خاطراتشان سر می زد و همیشه با همسرش صحبت می کرد.

داستان عاشقانه یک زوج قدیمی ویتنامی

بعد از مرگ خانم نگوین، تعداد بازدیدکنندگان هر روز کمتر و کمتر شد. آقای سی ماند و ناراحتی و زمزمه خاطرات و شادی های گذشته اش زیر لب.

داستان عاشقانه یک زوج قدیمی ویتنامی

افراد کمی در زندگی خود به چنین عشق بزرگی دست می یابند. آن ها زندگی می کردند تا یکدیگر را دوست بدارند و هنوز مثل روز اول احساس جوانی و عاشق بودن می کردند.

منبع: boredpanda


حرف زدن و صحبت کردن امروزی، با گذشته تفاوت زیادی دارد و بسیاری از چیز ها تغییر کرده است. در حال حاضر با با استفاده از علامت ها و علائم اختصاری با یکدیگر ارتباط برقرار می کنیم و کلمات کمتر مورد استفاده قرار می گیرند.

به عنوان مثال، انگلیسی زبان ها از واژه <> (خندیدن با صدای بلند) برای نشان دادن خوشحالی خود استفاده می کنند و یا آنکه عده زیادی برای ابراز علاقه به هم قلب نشان می دهند. اما این علامت ها و نماد ها از کجا آمده و ریشه شان به کجا باز می گردد؟

ما در این مقاله قصد داریم ریشه ها و چگونگی شکل گیری ۷ نماد بسیار مشهور را مورد بررسی قرار داده و آن ها را برای شما بیان کنیم. توضیحات ارائه شده را با دقت بخوانید تا با چگونگی شکل گیری نماد های مشهور آشنا گردید.

۱. علامت وَ (and) (amp;)

7 نماد مشهور و شناخته شده همرا با معنی و ریشه آن ها

این نماد (amp;) در واقع حرف عطف لاتین <> یا همان <> انگلیسی را نشان می دهد. این نوشتار ابتدا توسط <<تیرو>> منشی <<سیسرون>> در روم باستان اختراع گشت. تیرو برای تسریع روند نوشتن، گروهی از علامت های اختصاری را توسعه داد که بعد ها به خط <<تیرونین>> شهرت یافت.

قرن ها بعد، این علامت در قاره اروپا و آمریکا بسیار رواج یافت و برای مدت ها جزء الفبای انگلیسی به شمار می رفت. کلمه انگلیسی <> (amp;) در واقع از ترکیب <> تشکیل شده و معلم ها از آن برای تلفط حروف A تا Z استفاده می کردند. در طول زمان، حروف E و T با یکدیگر ترکیب شدند و نماد امروزی را به وجود آوردند.


۲. نماد قلب

7 نماد مشهور و شناخته شده همرا با معنی و ریشه آن ها

همه به این موضوع واقفند که قلب منزلگاه عشق است، اما نمادی که برای نشان دادن قلب به کار می رود، هیچ شباهتی به شکل واقعی قلب انسان ندارد. نظریه های مختلفی در این زمینه مطرح شده که در ادامه به برخی از آن ها اشاره می کنیم:

هنگامی که قو ها در میان دریاچه به یکدیگر نزدیک می شوند، نماد خاصی شبیه به علامت قلب شکل می گیرد. در بسیاری از فرهنگ های جهان، این پرندگان به خاطر آن که برای همیشه کنار هم هستند، به عنوان سمبل عشق و وفاداری شناخته می شوند.

تئوری بعدی، ریشه نماد قلب را در برگ پیچک می داند. در نقاشی های یونانی ها معمولا پرتره هایی از دینوسوس - خدای زراعت و احساس - بر روی برگ های پیچک دیده می شد.


۳. نماد بلوتوث

7 نماد مشهور و شناخته شده همرا با معنی و ریشه آن ها

در قرن دهم پس از میلاد مسیح، پادشاهی به نام <<هارالد بالتاند>> در دانمارک حکومت می کرد. این فرد به خاطر متحد کردن قبایل دانمارک و ساختن کشوری واحد، در تاریخ شهرت زیادی دارد. او به بلو بری علاقه زیادی داشته و حداقل یکی از دندان هایش آبی رنگ بوده اند. به همین دلیل به بالتاند لقب <<بلوتوث>> (Bluetooth) داده بودند.

اگر دقت کنید، فناوری بلوتوث نیز می تواند چند دستگاه را به یکدیگر متصل کند. نماد امروزی که بلوتوث را نشان می دهد، از دو نشان اسکاندیناویایی تشکیل شده است: <> که لغتی مشابه با <> لاتین است و <> که معادل <> در لاتین به شمار می رود. این دو نشان از نام <<هارالد بالتاند>> گرفته شده اند. نخستین دستگاه بلوتوثی نیز شبیه دندان بود و رنگ آبی داشت.


۴. نماد پزشکی

7 نماد مشهور و شناخته شده همرا با معنی و ریشه آن ها

عده کمی از فلسفه این علامت (یک چوب همراه با دو بال و مار هایی که به دورش پیچیده اند) آگاهی دارند. نماد پزشکی که بیشتر در داروخانه ها دیده می شود، توسط یک اشتباه شکل گرفته است.

بر اساس یکی از افسانه های یونان، هرمس خدای باستانی یک چوب جادویی به نام عصای چاووش (Caduceus) در اختیار داشت که شبیه به ابزار های پزشکی مدرن به نظر می رسید. این عصای قدرتمند می توانست هر گونه نیرنگ و سازش دشمنان را متوقف کند، اما هیچ ربطی به پزشکی نداشت.

واقعیت این است که بیش از ۱۰۰ سال پیش، پزشکان ارتش آمریکا این عصا را با چوب دستی استقلبیوس (بال نداشت و تنها یک مار در آن به چشم می خورد) اشتباه گرفتند. به خاطر آن که استقلبیوس الهه شفا و دارو بود، این اشتباه کاملا قابل درک جلوه می کرد. امروزه علامت مذکور ریشه دوانده و در اماکن پزشکی مورد استفاده قرار می گیرد.


۵. نماد روشن کردن دستگاه

7 نماد مشهور و شناخته شده همرا با معنی و ریشه آن ها

این علامت در همه جا دیده می شود، اما کمتر کسی از علل به کار گیری آن آگاهی دارد. مهندسان دهه ۱۹۴۰ میلادی از سیستم دو تایی (binary) برای نشان دادن وضعیت کلید ها استفاده می کردند. در آن زمان، ۱ به معنای روشن و ۰ به معنای خاموش بود. در گذر زمان، ۰ و ۱ با یکدیگر ترکیب شدند و علامت امروزی را به وجود آوردند.


۶. نماد صلح

7 نماد مشهور و شناخته شده همرا با معنی و ریشه آن ها

نماد صلح در جریان تظاهرات سال ۱۹۵۸ علیه سلاح های هسته ای اختراع شد. این سمبل از علامت های با پرچم برای حروف N و D تشکیل شده که اولِ کلمات عبارت <> به معنای خلع سلاح هسته ای هستند.

در زبان پرچم ها، حرف N به معنای نگه داشتن پرچم ها به صورت V برعکس است و D نیز به معنای بالا و پایین نگه داشتن آن ها در جهت مخالف تلقی می شود. این علامت ها نماد صلح امروزی را تشکیل دادند.


۷. نماد <>

7 نماد مشهور و شناخته شده همرا با معنی و ریشه آن ها

حتما شما نیز تا به حال از دست خود برای رساندن مفهوم <> استفاده کرده اید. معمولا آشپز ها هنگام رضایت داشتن از طعم غذا این کار را انجام می دهند. البته این علامت در برخی کشور ها پیام مثبتی به همراه ندارد. فرانسوی ها آن را به معنای فردی که هیچ چیز ندارد، تلقی می کنند. نظریه های مختلفی برای این نماد مطرح می گردد:

برخی ها آن را مخفف عبارت <> محل تولد مارتین فن بورن هشتمین ریس جمهور آمریکا می دانند. در طول کمپین انتخاباتی او، فن بورن برای خودش نام مخففی انتخاب کرد که از از محل تولدش نشات می گرفت. شعار کمپین او <> بود و پوستر ها نیز فردی را با ژست <> نشان می دادند.

فرضیه مشابهی برای اندرو جکسون هفتمین رئیس جمهور آمریکا وجود دارد. وی این اصطلاح را هنگام نهایی کردن تصمیم هایش به کار می برد. او به جای استفاده از عبارت <> از معادل آلمانی آن یعنی <> استفاده می کرد که به اختصار OK خوانده می شود.

بسیاری این نماد را شبیه به علامت مودرا - ژستی نمادین در هندو ها و بودایی ها می دانند. مودرا در آموزش و تمرینات مخصوص استفاده می شود و بسیاری از هندی ها اعتقاد دارند که شخص بودا این ژست را ابداع کرده است.

منبع: brightside


در اوایل عصر تصویرگری آناتومیک (حدود قرن ۱۵ تا ۱۸)، هنرمندان غالبا تصاویر و رندر هایی از اسکلت انسان در قاب ها و منظره های اجتماعی می کشیدند. این شکل از تصویرگری تاریخی بخشی از چیزی است که عکاسی به نام Jan Kriwol و یک هنرمند CGI به نام Mar Kay برای خلق یک سری عکس از سیستم گردش خون انسان در موقعیت های مختلف اجتماعی و زندگی شهری الهام گرفتند.

تصاویری انتزاعی: مثل خون در رگ های من

<<کریول>> یک اینفلوئنسر ساکن ورشو و به صحنه های اسکیت بردینگ در لهستان بسیار علاقه مند است. او در بسیاری از آثار و عکس هایی خود هنر اسکیت بورد را با رنگ ها و نور ها و توهم های خود ترکیب کرده است تا یک اثر جدید خلق کند. یک روز <<کریول>> نقاشی از سیستم گردش خون بدن یک انسان در حال کشیدن سیگار را مشاهده می کند و این جرقه ذهنی برایش رخ می دهد که چگونه می توان این را به واقعیت تبدیل کرد.

<<کریول>> ایده خود را با چند طراح و هنرمند CGI در میان می گذارد، اما پیچیدگی های این پروژه مانع از شروع همکاری با آن ها می شود. سرانجام، یک طراح CGI در لندن به نام <<کی>> اعلام آمادگی می کند.

هماهنگی بالای آناتومی ها با محیط

آن ها سریعا به یک نتیجه مشترک می رسند که چگونه سیستم گردش خون انسان را به صورت طبیعی و در وضعیت های مختلف زندگی شهری نمایش دهند. آن ها سراغ کتاب های درسی و آناتومی می روند و از تصاویر آن ها الهام می گیرند. همین طور، تصاویری از سیستم گردش خون انسان از نمایشگاه Body Worlds که توسط دکتر Gunther von Hagens تهیه شده اند را به طور کامل مطالعه می کنند.

بزرگ ترین چالش در این پروژه، ساختن پیکره یک انسان با سیستم گردش خون است که طبیعی به نظر برسد و با زندگی واقعی تطابق داشته باشد. زمان زیادی برای ترسیم وضعیت های مختلف صرف می کنند و در غالب اوقات ناچار هستند یک موقعیت غلو شده را ترسیم کنند تا از نظر بصری بشود سیستم گردش خون را نشان داد.

<<کی>> با مدل سازی شریان های اصلی بدن شروع می کند و بعد مویرگ ها و دیگر شریان های مولد را برای پر کردن آناتومی پیش می برد.

تصاویری انتزاعی: مثل خون در رگ های من

از سوی دیگر <<کریول>> مناظر شهری را در کشور های مختلف و در خیابان ها یا مراکز خرید و وضعیت های اجتماعی عکاسی و بعد به صورت سه بعدی بازآفرینی می کند تا بتواند به طور کامل روی سایه ها و تابش ها کنترل داشته باشد.

نتیجه نهایی، یک هماهنگی کامل میان آناتومی بدن و محیط اطراف آن است. تصاویری که در ظاهر ساده هستند، ولی پیچیدگی هایی فراتر از تصور دارند. برای مثال، نمایش گردش خون انسان در ایستگاه اتوبوس با توجه به محیط و زاویه تابش نور آفتاب و سایه روشن ها بسیار دقیق و طبیعی و جذاب است.

اگر دوست داشته باشید؛ می توانید تصاویر شهری گرفته شده توسط <<کریول>> و همین طور طراحی های انتزاعی <<کی>> را در اینستاگرام شان دنبال کنید.

تصاویری انتزاعی: مثل خون در رگ های من

تصاویری انتزاعی: مثل خون در رگ های من

تصاویری انتزاعی: مثل خون در رگ های من

تصاویری انتزاعی: مثل خون در رگ های من

تصاویری انتزاعی: مثل خون در رگ های من

تصاویری انتزاعی: مثل خون در رگ های من


در این گزارش به دنبال فایده و ضرر حذف ۴ صفر از پول نباشید، داستان جذاب تری برایتان تدارک دیده ایم. بالاخره صبح دیروز لایحه حذف چهار صفر از پول ملی و تعیین <<تومان>> به عنوان واحد پول ملی، به تصویب مجلس رسید و بعد از ۸۸ سال دوباره تومان پول رسمی کشور شد. البته از همان ۸۸ سال پیش هم که ریال واحد پول رسمی کشور شد جایگاهی بین مردم پیدا نکرد و در حساب و کتاب مردم کشورمان وارد نشد و تومان جایگاه اصلی را داشت. امروز باهم مروری خواهیم داشت به داستان تومان، ریال و قران در تاریخ دور و گذشته کشورمان.

یادگار دوران پرتغالی ها

داستان ریال پرتغالی و تومان مغولی!

اول فروردین سال ۱۳۱۱ بود که پهلوی اول <<ریال>> را به عنوان واحد پول ملی ایران انتخاب کرد، اما چرا <<ریال>>؟ ماجرا به ۵۰۰ سال پیش برمی گردد یعنی زمانی که پرتغالی ها برای خودشان ابرقدرتی بودند و اقتصاد جهانی را در دست داشتند. در آن دوران خلیج فارس هم مثل خیلی از دیگر نقاط جهان به اشغال پرتغالی ها در آمده بود. البته آن ها بعد از حدود ۱۱۰ سال حضور در خلیج فارس، از جنوب کشورمان به کمک انگلیسی ها که نقشه اشغال ایران را کشیده بودند، اخراج شدند؛ یعنی ۴۰۰ سال پیش درست زمانی که شاه عباس زمام کشور را در دست داشت. متاسفانه انگلیسی ها هم صد ها سال کشورمان را غارت کردند.

حتما الان این سوال برای تان به وجود آمده که خب ریال کجای این قصه قرار دارد. عجله نکنید ریال در اصل فارسی شده رئال است که معنی اش می شود <<سلطنتی>>. رئال واحد پول کشور های اسپانیا و پرتغال است. آن ها هر کشوری را که اشغال می کردند این واحد پولی را هم برای آن ها به یادگار می گذاشتند. به هر حال پرتغالی ها رفتند، اما ریال را در کشورمان به یادگار گذاشتند.

البته تنها ایران نیست که واحد پولی اش ریال است بلکه اگر دقت کنید چند کشور دیگر هم در حاشیه خلیج فارس از واحد پولی ریال استفاده می کنند، مثل عربستان، قطر، عمان و یمن و حتی برزیل هم واحد پول شان ریال است. هیچ وقت برایتان سوال پیش نیامده بود که چرا واحد پول ایران و عربستان یکی است؟ با این حال ریال هیچ وقت در زبان روزمره مردم به کار نرفت و بالاخره مانند پرتغالی ها، در حال اخراج از تاریخ کشورمان است و دوباره تومان به جایگاه خودش بر می گردد.


رد پای مغول ها

داستان ریال پرتغالی و تومان مغولی!

ماجرای <<تومان>>، اما به دوران اشغال ایران توسط مغول ها بر می گردد. مغول ها به هر ۱۰ هزار سرباز می گفتند تومان. فرمانده این ۱۰ هزار سرباز هم می شد، امیر تومان. بعد از اشغال ایران توسط آن ها، تومان وارد بازار معاملات ایران شد. در آن دوران هر تومان معادل ۱۰ هزار دینار بود البته تومان واحد پول نبود بلکه یک واحد محاسباتی برای پول بود. مثلا ما پول یک میلیونی نداریم، ولی برای شمارش یک میلیون استفاده می کنیم. آغا محمدخان قاجار اولین کسی بود که سکه های طلایی با عنوان تومان را به صورت رسمی در کشور رواج داد. سکه هایی با وزن های ۴، ۸ و ۱۶ گرم که به ترتیب نیم، یک و دو تومانی بودند.

نخستین اسکناس های رایج با واحد تومان هم در زمان ناصرالدین شاه و توسط بانک ایران در سال ۱۳۰۹ طراحی و چاپ شدند. این اسکناس ها با واحد پول تومان منتشر شدند و شامل اسکناس های یک، ۲، ۳، ۵، ۱۰، ۲۰، ۲۵، ۵۰، ۱۰۰ و ۵۰۰ تومانی بودند. نکته جالب این که حکومت ملی آذربایجان هم در سال ۱۳۱۴ به رهبری جعفر پیشه وری اسکناس یک تومنی، پنج تومنی، ۱۰ تومنی و ۵۰ تومنی داشتند.

البته نوشتار تومان در این اسکناس های حکومت آذربایجان به تومن تغییر کرد. حالا طبق قانونی که دیروز به پیشنهاد دولت و توسط مجلس تصویب شد، دوباره سکه ها و اسکناس های تومانی رواج پیدا می کند و دوران ۸۸ ساله ریال هم به انتها می رسد. از این به بعد باید به جای ۱۰ هزار ریال بگوییم یک تومان. اما برای واحد کمتر تومان باید چه کرد؟ با توجه به ماده یک لایحه تصویبی، هر تومان معادل ۱۰۰ قران می شود که خودش حکایتی جدا دارد.


حکایت <<قرون>>

داستان ریال پرتغالی و تومان مغولی!

قران یا همان قرون خودمان از دوره ناصر الدین شاه رواج پیدا کرد. محمد نوبخت در وبلاگش مدعی است، داستان <<قرون>> به این بیت از حافظ برمی گردد که می گوید: <<ساقیا می ده که رندی های حافظ فهم کرد/آصف صاحب قِرانِ جرم بخشِ عیب پوش>>. او در این مقاله تاریخی خود می نویسد: <<تمام این اتفاق به تفال ناصرالدین شاه به دیوان حافظ و تعلق خاطر وافر او برمی گردد.

او شبی به این بیت از حضرت حافظ رسیده و بعد از آن خودش را <<سلطان صاحب قِران>> و پول مُلک خود را <<قِران>> نامید.>> البته فرهمند علیپور هم در استوری اینستاگرامش نوشت: در گذشته در کشور ما یک قرن ۱۰۰ سال نبود و هر ۸۰ سال را یک قرن می گفتند و نصف آن را هم قران می گفتند. شاهی را هم که ۳۰ سال حکومت کرده باشد، صاحب یک قران حساب می کردند. ناصر الدین شاه هم در سی امین سال حکومتش سکه یک قرانی را منتشر و خودش را صاحب قران معرفی کرد و کاخ جهان نمای نیاوران را هم کاخ صاحب قرانیه نامید.

داستان ریال پرتغالی و تومان مغولی!


بسیاری از گونه های جانوری کشورمان، برای مردم عادی ناشناخته هستند. چند وقتی است که فیلمی از شکار یک افعی دم عنکبوتی در شبکه های مجازی دست به دست می شود و بسیاری از خود می پرسند که آیا واقعا این حیوان عجیب در کشور ما زیست می کند؟ در ادامه تلاش کرده ایم ضمن گفتگو با دو خزنده شناس، با بخشی از شگفتی ها و جذابیت های مار های ایران آشنا شویم. آنچه در ادامه می خوانید، شرح مختصری بر حیات و ویژگی های زیستی چندگونه از منحصربه فردترین مار های ایران است.

افعی لطیفی، کشنده و ارتفاع پسند

داستان ۵ مار منحصربه فرد ایران

افعی کوهستانی لطیفی (Latifirsquo;s Viper، Montivipera latifii) که از آن با عنوان افعی دماوندی هم نام برده می شود، از خزندگان بومی کشور ماست که اتحادیه جهانی حفاظت از طبیعت (IUCN) آن را یک گونه در معرض خطر انقراض معرفی کرده است.

سم این مار بسیار قوی است و کشندگی آن جزو بالاترین ها در ایران است. اما موجودی بسیار بی آزار است و در ارتفاعات خیلی بالا حدود ۳۲۰۰ متر از سطح دریا و نواحی سرد یافت می شود. یعنی می توان گفت که جزو معدود مار های ایران است که زیستگاهش تا این ارتفاع می رسد.


یله مار؛ ماری که جفتش انتقام می گیرد

داستان ۵ مار منحصربه فرد ایران

همان طور که می دانید مار ها اغلب زندگی انفرادی دارند و تمایلی هم به زندگی گروهی ندارند. اما در میان مارها، یله مار (Easten Montpellier Snake، Malpolon insignitus) استثنا است. یله مار ها یک نر غالب دارند و این نر، ماده ای را در فصل تولیدمثل انتخاب می کند.

داستان هایی مانند این که جفت مار از شما انتقام می گیرد اشتباه است. اما این خصلت تنها در یله مار دیده می شود، زیرا نر غالب از ماده ای که انتخاب کرده، مراقبت می کند؛ ضمن این که نر غالب چند نر دیگر در اطراف خود دارد که آن نر ها فرمانبر از این نر غالب هستند. نر های فرمانبر آن هایی هستند که زورشان به نر غالب نمی رسد، ولی در گروه نر غالب هستند و در نزدیکی نر غالب زندگی می کنند. در نتیجه اگر نر غالب بخواهد با نر دیگری درگیر شود، نر های فرمانبر به نر غالب کمک می کنند. این مساله حتی در مورد درگیری با انسان ها هم صدق می کند.

یکی دیگر از ویژگی های این مار که با بقیه مار ها بسیار تفاوت دارد، این است که نه تنها ماده خودش بلکه حتی نر های فرمانبر خودش را هم علامت گذاری می کند. این کار از طریق ترشح یک نوع فرومون از غدد بینی انجام می شود تا گروهش با بقیه یله مار ها قاطی نشوند!


مار های کوتوله، با گونه های متنوع

داستان ۵ مار منحصربه فرد ایران

مار های کوتوله همان طور که از نامشان برمی آید، غالبا جثه کوچکی دارند. از ویژگی های جالب در میان مار های کوتوله جنس Eirenis این است که این مار ها اندازه شان غالبا نیم متر یا حتی کمتر است. تحقیقات نشان می دهد این مار ها از مار های درشت جثه جنس Dolichophis که به آن ها مار شلاقی هم گفته می شود، تکامل یافته اند؛ یعنی مار هایی که اندازه شان غالبا بالای یک متر تا یک و نیم متر است، در طول تکامل کوچک شده و مار های کوتوله از آن ها مشتق شده اند.

دلیل این مسأله هنوز به درستی مشخص نیست، اما فرضیه ای وجود دارد که می گوید بسته شدن دریای تتیس در اوایل دوره زمین شناسی میوسن احتمالا زیستگاه های جدیدی را برای خزندگان به وجود آورد و در رقابت برای اشغال کردن هرچه بیشتر زیستگاه های جدید بود که مار های کوتوله تکامل یافتند.


افعی دم عنکبوتی، شکارچی حیله گر

داستان ۵ مار منحصربه فرد ایران

افعی دم عنکبوتی (Spider-tailed Honed Viper، Pseudocerastes urarachnoides) از منحصربه فردترین گونه های خزنده بومی کشور ما ایران است که به دلیل مطالعات بسیار اندکی که روی آن انجام شده، هنوز با عدم قطعیت های زیادی مواجه است.

در مورد ویژگی های زیستی این مار خیلی کم مطالعه شده، اما احتمالا تخم گذار است. با وجود این که پراکنش آن در جهان تنها در ایران است، اما هنوز تولیدمثل آن در ایران مطالعه نشده است؛ بنابراین آنچه در این جا به آن اشاره می کنیم، صرفا براساس دانسته های ما تاکنون است. حال آن که شاید بعد ها ویژگی های خیلی جذاب تری هم از این مار برای جهانیان معرفی و شناخته شود. یکی از ویژگی های جالب این مار نحوه شکار پرندگان است.

البته این گونه از جوندگان کوچک و احتمالا مارمولک ها هم تغذیه می کند. این افعی ابتدا بی حرکت در محلی می ماند و با حرکت آرام دم عنکبوت مانند خود، منتظر طعمه می ماند. برجستگی تخم مرغی شکل انتهای دم و فلس های کشیده روی دم این گونه در حال حرکت، ظاهری شبیه عنکبوت دارد. وقتی پرنده ای برای شکار این عنکبوت دروغین به دم افعی نزدیک می شود، بلافاصله نیش زده می شود.


افعی شاخ دار عربی؛ با توانایی استتار بالا

داستان ۵ مار منحصربه فرد ایران

افعی شاخ دار عربی (Gasperettiirsquo;s Honed Viper، Cerastes gasperettii) یک گونه منحصربه فرد دیگر است که در بخش خیلی محدودی از کشورمان زیست می کند. این افعی در مناطق بسیار گرمسیر کشور ما مانند اهواز (منطقه الباجی) در تپه های رملی و خاکی زیست می کند و پراکنش محدودی در کشورمان دارد.

این افعی از گونه هایی است که توانایی استتار بالایی دارد. رنگ شنی کاملا نخودی آن به استتارش کمک می کند. از سوی دیگر فرم پولک ها هم در پنهان شدن موثر است. پولک ها برجسته اند و دو نوار از کنار بینی شروع و در امتداد صورت روی گونه امتداد دارد و از بالا مثل دو خط روی سر جلوه می کند. لکه های روی بدنش زیگزاگ کامل نیست، اما لکه لکه است. در حالت استتار مردمک چشم مار و بخشی از شاخ از ماسه بیرون است که جلوه ای متفاوت دارد. این مار شبگرد است و به خاطر گرمای هوا در روز دیده نمی شود.


دبیر شورای عالی فضای مجازی: می خواهیم گوگل ملی داشته باشیم.

چگونه گوگل ملی درست کنیم؟

سرچ یک نماینده در گوگل: چگونه گوگل ملی درست کنیم؟

گوگل ملی: لطفا برای جستجو یک برگ کپی شناسنامه، کارت ملی و رضایت نامه کتبی پدر خود را بارگذاری کنید!

گشت گوگل شروع به کار کرد: کاربرم! بیا اینجا یه لحظه.

مردم: اگه می شه بعد گوگل ملی، کارت ملی ما رو هم بدین!

رئیس مرکز هماهنگی آموزش و پرورش: مردم صبح زود زنگ بزنن به گوگل ملی که تا شب جواب سرچ رو بهشون بگه!

یک نماینده: باید بین ١٢ شب تا ٦ صبح هم جست و جو تعطیل بشه.

صداوسیما: اینم می دید مال خودم باشه؟

مردم: یعنی ته هرچی یه ملی بذارن بهشون بودجه می دید؟

دستگاه کرونایاب: وقتی منو ساختید هرچیز دیگه ای هم میتونید بسازید.

خودروی ملی: منم آینه عبرت!

جواب گوگل ملی به جستجو: زشته بچه، برو سر درس و مشقت!

ن: ما هم می تونیم تو گوگل ملی سرچ کنیم یا تحریک کننده است؟!

کارگر خسته: یعنی گوگل ملی درست بشه حقوق من واریز میشه؟

خبرنگار لندن نشین: این در حالی است که غرب حتی یک گوگل ملی هم ندارد!

رومه سازندگی: مصدق نفت را ملی کرد، هاشمی صنعت را، آذری جهرمی اینترنت را!


بسیاری از افراد وقتی شاهکاری ادبی را می خوانند، با خود فکر می کنند که این داستان عجیب و متفاوت اصلا چطور امکان دارد به ذهن نویسنده خطور کرده باشد؟ اگر برای شما هم این سوال مطرح بوده، پیشنهاد می کنیم در این پرونده همراه ما باشید تا با داستان پشت سر نوشته شدن چهار اثر معروف دنیای ادبیات آشنا شوید.

آثاری که معمولا بعد از خواندن شان، همه شگفت زده می شوند و چشم هایشان گرد می شود! ۹ سپتامبر، سالروز تولد لئو تولستوی، نمایش نامه نویس و نویسنده معروف روسی است. این تولد را بهانه ای کردیم تا در پرونده امروز سراغ کتاب های فرانکشتاین، موبی دیک، هابیت و دور دنیا در هشتاد روز برویم و ببینیم ایده هر یک از این کتاب ها چطور به ذهن نویسنده آن رسیده است.

کتاب هایی که جزو معروف ترین و پرفروش ترین آثار ادبی دنیا محسوب می شوند و هنوز هم طرفداران پر و پا قرصی دارند، کسانی که نه تنها بعد از خواندن این کتاب ها از وقتی که صرف این کار کردند پشیمان نشدند بلکه مطالعه شان را به دیگران هم پیشنهاد دادند. در این پرونده خواندنی، همچنین سعی کرده ایم تلنگری برای زندگی خودمان در این روز ها از داستان پشت سر هر کدام از این کتاب ها پیدا کنیم. با ما همراه باشید.

جرقه ای که تصحیح یک برگه امتحانی زد

چه کتابی؟هابیت

داستان پشت پرده رمان ها

تالکین نویسنده کتاب معروف هابیت، استاد دانشگاه بود. گفته می شود روزی در میانه تصحیح برگه های امتحانی دانشجویانش، روی برگه سفیدی که بین برگه ها پیدا کرده بود، جمله ای را نوشت که همان لحظه به ذهنش رسیده بود؛ جمله ای که بعد تبدیل شد به جمله ابتدای یکی از معروف ترین رمان های تاریخ. جمله این بود: <<در سوراخی داخل زمین، هابیتی زندگی می کرد>>. این جمله به نظر ساده و کوتاه شاید برای ما تازگی چندانی نداشته باشد، اما اصطلاح <<هابیت>> همان لحظه به ذهن تالکین خطور کرده بود. اما بقیه داستان هابیت که خلاقیتی چشمگیر در آن موج می زند، از کجا به ذهن تالکین رسیده بود؟

وقتی دانش به ایده یک خطی جان داد

تحصیلات تالکین باعث شده بود او با عهد آنگلوساکسون ها در انگلیس و فرهنگ اسکاندیناوی آشنایی نسبی داشته باشد. در کنار آن او در حاشیه شهر و میان طبیعت زندگی می کرد و همین به او فرصت داده بود تا تجربیاتی به دست بیاورد که بعدتر در کتاب هایش خود را نشان داد. تالکین البته بلافاصله بعد از این که این جمله به ذهنش رسید، تمام کتاب هابیت را ننوشت. نوشتن این کتاب حدود دو سال طول کشید. بعد از این کتاب هم بخش دوم داستان توسط تالکین نوشته شد که با عنوانی جدا یعنی ارباب حلقه ها منتشر شد.

چه درسی از آن بگیریم؟ هیچ ایده ای را دست کم نگیرید

آیا تا به حال برای شما هم پیش آمده که جمله ای عجیب از ناکجا به ذهن تان خطور کند؟ واکنش شما به این جملات چه بوده؟ مانند تالکین آن ها را یادداشت می کنید یا این که رهایشان می کنید تا به فراموشی سپرده شوند؟ گاهی شروع شاهکار های ادبی با همین جملات عجیب و غریبی است که ناگهان بدون اجازه در میانه کار ها به ذهن ما وارد می شوند. البته گاهی هم این ایده های عجیب و غریب ناگهانی تبدیل به استارت آپ و کارآفرینی های جدید می شوند. خلاصه این که ایده های عجیب خود را بی ارزش در نظر نگیرید.


فاجعه ای که برای یک کشتی رخ داد

چه کتابی؟موبی دیک

داستان پشت پرده رمان ها

کتاب موبی دیک یا نهنگ یکی از رمان های مشهور است که توسط نویسنده آمریکایی یعنی هرمان ملویل نوشته شده است. عبارت آغازین کتاب <<اسماعیل خطابم کنید>> را در ادبیات جهان، معروف ترین عبارت آغازکننده یک رمان می دانند. ملویل خودش تجربه حضور در کشتی های شکار نهنگ را داشته و توصیف های او در این کتاب تحت تاثیر مشاهده های شخصی اوست، اما داستان خود کتاب چه؟ داستان موبی دیک، داستان ناخدایی است که به دنبال انتقام گرفتن از یک نهنگ عنبر سفید است. غالب متخصصان معتقدند فاجعه ای که در ۱۸۲۰ و برای کشتی اسکز روی داد، الهام بخش ملویل در نوشتن این کتاب در دهه ۱۸۵۰ بوده است.

فاجعه بارترین حمله یک نهنگ به کشتی

در نیمه اول قرن نوزدهم، شکار نهنگ تجارتی موفق بود. نهنگ ها برای روغن شان شکار می شدند. اما در کنار این تجارت موفق، فاجعه هایی هم رقم می خورد. یکی از بدترین فجایع داستان کشتی اسکز است. کشتی که با ۲۱ سرنشین برای شکار نهنگ در ۱۸۱۹ راهی اقیانوس شد. این کشتی، اما چند ماه بعد مورد حمله یک نهنگ عنبر ۲۸ متری خشمگین قرار گرفت و آسیبی جدی دید. این در حالی بود که کشتی تا خشکی های آمریکای جنوبی بیش از سه هزار کیلومتر فاصله داشت. به دنبال آسیب دیدن کشتی، سرنشینان آن تقسیم شدند و سوار سه قایق کوچک تر در پی پیدا کردن نزدیک ترین خشکی برآمدند.

تمام شدن آذوقه و آب و زیر آفتاب اقیانوس بودن، آن ها را در وضعیت بسیار دشواری قرار داده بود. حدود یک ماه بعد از حمله نهنگ، آن ها به یک جزیره خالی از سکنه و کوچک رسیدند. چشمه کوچک جزیره آن ها را از مرگ از تشنگی نجات داد و پرندگان جزیره هم برای مدتی غذا در اختیار آن ها قرار داد. یک هفته بعد و با کم شدن غذا، به غیر از سه نفر، بقیه تصمیم به ترک جزیره گرفتند (این سه نفر بعدتر نجات پیدا کردند).

اولین گروه از بازمانده های کشتی، ۸۹ روز بعد از حمله نهنگ در وضعیت بسیار ناخوشایندی توسط یک کشتی دیگر نجات پیدا کردند. تعدادی از سرنشینان در این فاصله از گرسنگی و تشنگی مرده بودند. در نهایت تنها هشت نفر از سرنشینان نجات پیدا کردند. داستان های تکان دهنده ای درباره این فاجعه وجود دارد؛ از جمله این که بدن افرادی که در این بین مردند، توسط بقیه به عنوان غذا مصرف می شد.

ترکیب داستان یک فاجعه با تجربیات شخصی

در دوران رونق داشتن شکار نهنگ، شکسته شدن کشتی به خاطر حمله نهنگ اتفاق نادری نبود، اما داستان کشتی اسکز را فاجعه بارترین و وحشتناک ترین واقعه از این دست می دانند. تصور می شود ملویل این داستان را شنیده (امری که با توجه به سابقه کار او روی کشتی، اصلا دور از انتظار نیست) و بعد با ترکیب کردن با تجربیات شخصی خود توانسته کتاب موبی دیک را بنویسد. کتابی که برخی آن را بهترین کتاب درباره دریا می دانند.

چه درسی از آن بگیریم؟ گاهی فاجعه، الهام بخش می شود

فجایع تلخ بخش ثابت زندگی هستند. یک بار این موضوع داستان تلخ کشتی اسکز است، یک بار داستان تلخ کشتی سانجی، یک بار زله بم و همه ما این داستان ها را شنیده ایم، اما کمتر کسی از ما شاید به فکر این بیفتد که از دل این فجایع کاری ماندگار خلق کند. البته که این کار سخت است، اما گاهی همین کار، مقدمه ای است که اجازه نمی دهد آن فاجعه فراموش شود، مانند داستان کشتی اسکز که شاید اگر موبی دیک نوشته نمی شد، امروز اطلاعات بسیار کمتری درباره آن در اختیار ما بود.


سرگذشت عجیب و غریب یک نفر

چه کتابی؟دور دنیا در ۸۰ روز

داستان پشت پرده رمان ها

دور دنیا در ۸۰ روز یکی از معروف ترین کتاب های ژول ورن است که بسیاری از ما حتی اگر کتابش را نخوانده باشیم، اما به مدد کارتون و فیلم هایی که بر اساس آن ساخته شده است، با آن آشنا هستیم. ایده کلی این کتاب هر چند شاید در روزگاری که با هواپیما در دو سه روز می توان دور دنیا را رفت، خارق العاده به نظر نرسد، اما قطعا هنوز جذابیت های خودش را دارد.

ایده این کتاب ژول ورن از کجا آمده؟

درباره این که ایده این کتاب از کجا به ذهن ژول ورن رسیده، چندین روایت وجود دارد، اما شاید سرگذشت یک نفر و تلاش های او برای سفر به دور دنیا را بتوان نزدیک ترین گزینه در نظر گرفت، به ویژه که بین شخصیت او و فیلئاس فاگ (شخصیت اصلی رمان) هم شباهت هایی وجود دارد.

شکست اولیه در رکورد سفر به دور دنیا

جرج فرانسیس تِرِین تاجر و تمداری آمریکایی بود. در اوایل تابستان ۱۸۷۰، <<ترین>> که آن زمان در تلاش برای مراحل ابتدایی انتخابات ریاست جمهوری بود، سفر دور دنیای خود را هم آغاز کرد. سفر او بسیار پرماجرا پیش رفت، در مارسی نیرو های انقلابی به او گفتند باید حمایت خود از آن ها را اعلام کند و او ناچار درگیر اختلافات داخلی آن زمان مارسی شد. در بخش دیگری از سفرش او به زندان افتاد و تا بتواند خود را آزاد کند، حدود دو هفته طول کشید.

در نهایت سفر او حدود پنج ماه بعد تمام شد. داستان سفر او به نسبت در رسانه ها سر و صدا کرد و اسناد نشان می دهد که گزارش سفر او در رسانه های فرانسوی، محل زندگی ژول ورن هم بازتاب داشته است. کتاب ژول ورن حدود دو سال بعد یعنی در ۱۸۷۲ منتشر شد و شباهت هایی بین این دو داستان، احتمال ایده گرفتن ژول ورن را تقویت می کند. هر چند خود او هیچ وقت به این ماجرا اشاره ای نکرده است.

<<ترین>> همان <<فیلئاس>> بود؟! ترین بعدتر باز هم برای سفر دور دنیا اقدام کرد و هر بار توانست رکوردی بهتر از نوبت قبل ثبت کند. آخرین سفر او به دور دنیا طی ۶۰ روز انجام شد. ترین البته به شباهت بین داستان زندگی و ماجراجویی هایش با داستان دور دنیا در ۸۰ روز واقف بود. او یک بار در مصاحبه ای گفته بود: <<داستان دور دنیا در ۸۰ روز ژول ورن را می شناسید؟ او ایده آن را از من گرفته بود. من همان فیلئاس فاگ هستم. اما خب من فاگ را شکست دادم>>.

چه درسی از آن بگیریم؟ داستان گویی را تجربه کنید

راستی وقتی در رسانه ها سرگذشت های عجیب و جذاب را می خوانید، واکنش شما به آن ماجرا و اتفاقاتی که برای یک نفر افتاده، چیست؟ آیا تا به حال سعی کرده اید که شنیده های خود را در قالب قصه ای جذاب برای دیگران تعریف کنید یا در قالب یک نمایش نامه یا محصولی تصویری آن را ارائه دهید؟ شاید بد نباشد این کار را تجربه کنید، خدا را چه دیدید شاید بتوانید شما هم داستان گوی قهاری، چون ژول ورن شوید!


پیش آمدن مشکلی شبیه قرنطینه کرونا

چه کتابی؟فرانکشتاین

داستان پشت پرده رمان ها

مری شلی، نویسنده کتاب فرانکشتاین در تابستان ۱۸۱۶ و زمانی که تنها ۱۸ سال داشت، همراه همسرش برای سفر به ژنو رفته بود. همزمان با سفر آن ها لرد بایرون، شاعر مشهور انگلیسی هم همراه پزشکش در ژنو بود. تابستان آن سال هوا چندان خوب نبود. باران های پی درپی باعث شده بود، آن ها امکان بیرون رفتن نداشته باشند. شاید بتوانیم بگوییم از جهاتی اوضاعی که آن ها تجربه می کردند، چیزی شبیه این روز های بسیاری از ما بود؛ گیر افتادن در خانه برای مدتی نامعلوم!

وقتی تعطیلات در حال تبدیل شدن به فاجعه بود

این چهار نفر که به امید یک تعطیلات هیجان انگیز و خوب به سفر رفته بودند، در عمل در خانه های اجاره ای خود گیر افتادند. از طرفی بین آن ها دلخوری ها در حال افزایش بود. مشکلات ارتباطی شدت گرفته و وضعیت در آستانه انفجار بود. در یکی از همین شب ها، لرد بایرون همه را به یک چالش دعوت کرد؛ چالش نوشتن ترسناک ترین داستان. در نتیجه این چالش پزشک شخصی بایرون، پولیدوری، داستانی درباره خون آشام ها نوشت. این داستان اولین اثر درباره این شخصیت است. البته بعدتر داستان های دیگری درباره خون آشام ها نوشته شد و این شخصیت جای خود را در دنیای ادبیات و البته فیلم و سریال حسابی باز کرد. اما متولد دوم آن روزها، فرانکشتاین است.

یکی از رکوردداران اقتباس

داستان فرانکشتاین حول شخصیت دانشمندی است که به کمک یکی از غریب ترین روش ها یعنی چسباندن اندام های مختلف افراد مرده به هم و سپس وصل کردن برق، موجود یا بهتر بگوییم هیولایی جدید را خلق می کند. این کتاب به واسطه داستان متفاوت و عجیب اش توجه زیادی را به خود جلب کرده است. اقتباس های سینمایی متعدد از آن و نمایش نامه هایی که بر اساس این داستان نوشته شده است، در معروف شدن آن نقشی اساسی داشته است. در مجموع تا امروز بیش از ۷۰ اقتباس نمایشی و سینمایی از این داستان انجام شده است.

چه درسی از آن بگیریم؟ سر رفتن حوصله تان، فرصت

شکوفایی است

اغلب ما وقتی حوصله مان سر می رود، حس خوبی به خودمان نداریم. شاید برای این که نمی دانیم همین حوصله سر رفتن ها فرصتی است که می تواند خلاقیت ما را شکوفا کند. راستی در ماه های اخیر که به خاطر شیوع کرونا زمان بیشتری را در خانه بودید، آن زمانی که حوصله تان سر می رفت، آیا به فکر این افتادید که این فرصت به ظاهر در حال هدر رفتن را تبدیل به فرصتی برای شکوفایی کنید؟ هنوز هم دیر نشده، هر زمانی که حوصله تان سر رفت، یاد داستان مری شلی بیفتید، شاید نفر بعدی شما باشید


این روز ها که بحث حذف نابخردانه ی تصویر دختران از جلد کتاب ریاضی سوم دبستان سر زبان هاست، شاید بد نباشد سری به گذشته بزنیم و ببینیم حافظه ی بصری در یک کودک چقدر می تواند قدرتمند باشد.

تصویر کتاب درسی

در اینجا یادی کردیم از هفت درسِ دوران دبستان و تصاویرشان در دهه های شصت و هفتاد. با ورق زدن شان خوب می شود فهمید که تصاویر برای کودکان فقط تصویر نیستند و تاثیرشان چنان است که گاهی بیش از کلمه ها در اعماق ذهن خانه می کنند.
آنقدر که همین حالا هم با دیدن شان می توانیم خودمان را پشت نیمکت های مدرسه در حال روخوانی این داستان ها تصور کنیم.
تصویر کتاب درسی
تصویر کتاب درسی
تصویر کتاب درسی
تصویر کتاب درسی
تصویر کتاب درسی
تصویر کتاب درسی
تصویر کتاب درسی
منبع: پیج اینستاگرامی <<جعبه>>

داستان کوتاه، قالب نه چندان وقت گیر و ظریفی ست که حال و هوایتان را عوض می کند، معرفی چند کتاب در قالب داستان کوتاه در این مطلب.

فضیلت های ناچیز
کتاب <<فضیلت های ناچیز>> دارای یازده داستان کوتاه از <<ناتالیا گینزبورگ>> است. این داستان ها به ترتیب دارای عناوین <<زمستان در ابروتزو>>، <<کفش های پاره>>، <<تصویر یک دوست>>، <<درود و دریغ برای انگلستان>>، <<خانه وُلپه>>،<< او و من>>، <<فرزند انسان>>، <<حرفه من>>، <<سکوت>>، <<روابط انسانی>> و <<فضیلت های ناچیز>> است.
داستان کوتاه
نیویورک تایمز در مورد <<گینزبورگ>> می نویسد<<چراغ درخشان ادبیات مدرن ایتالیایی سحر و جادو گینزبورگ، سادگی مطلق نثر اوست، که ناگهان با یک کلمه روشن می شود و پرده از یک عبارت ساده بر می دارد.>>

زندگی عزیز

کتاب <<زندگی عزیز>> مجموعه ای از چهارده داستان کوتاه نوشته ی <<آلیس مونرو>> است. کتاب <<زندگی عزیز>> نخستین بار در سال ۲۰۱۲ منتشر شد. <<آلیس مونرو>> در سال ۲۰۱۳ برای مجموعه ی آثارش برنده ی جایزه نوبل ادبیات شد.
داستان کوتاه
<<مونرو>> در داستان های این مجموعه، به لحظه ای می پردازد که زندگی یک انسان را برای همیشه تغییر می دهد و مسیر کاملاً جدید و متفاوتی را به روی او باز می کند

جایی دیگر

کتاب <<جایی دیگر>> نوشته <<گلی ترقی>> است. این نویسنده که یکی از مهمترین نویسنده های معاصر محسوب می شود. از داستان های قابل تأمل او می توان به <<بزرگ بانوی روح من>>، <<اتوبوس شمیران>> و <<خانه ای در آسمان>> اشاره کرد.
داستان کوتاه
نویسنده از خیال جایی دیگر، جایی که اینجا و اکنون نیست، در تمام داستان هایش استفاده کرده است. داستان <<بزرگ بانوی روح من>> در سال ۱۹۸۶ به عنوان برترین قصه سال فرانسه (از میان قصه های غیر فرانسوی) برگزیده شد.

ترجمان درد ها

کتاب <<ترجمان درد ها>> مجموعه ای از داستان های کوتاه نوشته ی <<جومپا لاهیری>> است که نخستین بار در سال ۱۹۹۹ به چاپ رسید. این مجموعه داستان که اولین اثر <<لاهیری>> می باشد، برندهٔ جایزهٔ پولیتزر سال ۲۰۰۰ شده است.
داستان کوتاه
<<جومپا لاهیری>> با بینش فرهنگی کم نظیر و مهارت های منحصر به فرد خود در داستان سرایی، مجموعه ای را خلق کرده که به این راحتی ها از ذهن مخاطب پاک نخواهد شد.

ابر قورباغه و پای عسلی

کتاب <<ابر قورباغه و پای عسلی>> نوشته ی <<هاروکی موراکامی>> است. داستان های کتاب از دو مجموعه داستان <<بعد از زله>> و <<فیل گم می شود>> و همچنین مجله <<نیویورکر>> انتخاب شده اند.
داستان کوتاه
شخصیت های این مجموعه آدم های خونسرد و آرامی هستند که در تمام این سال ها در داستان های <<موراکامی>> مانده اند و گاهی شخصیت های آثار کافکا را به یاد مخاطب می آورند.

<<ای دشمن ار تو سنگ خاره ای، من آهنم/ جان من فدای خاک پای میهنم>>. صدای غلامحسین بنان در شب ۲۷ مهر ۱۳۲۳ در دبستان نظامی در چهارراه استانبول مانند قلب دکتر حسین گل گلاب و روح الله خالقی رهبر ارکستر و شاید همه کسانی که آنجا بودند، می لرزید؛ وقتی این دو بیت را در بالاترین گام خود ادا می کرد.

من آهنم
صدایش می لرزید مثل وقتی که دکتر حسین گل گلاب یک ماه و نیم قبلش با آن حال آشفته درِ دفتر روح الله خالقی در خیابان هدایت را باز کرد و بغضش با این دو بیت ترکید؛ بغض سرزمینی که ۳ سال بود در اشغال سربازان متفق بود.
آن شب برنامه های دیگری هم اجرا شد، اما آنچه از شب موسیقی ترانه های محلی و ملی باقی ماند اجرای ماندگار سرود <<ای ایران>> بود؛ سرودی که از مثلث خالقی، گل گلاب و بنان متولد شد.
اگر بخواهیم در میان تمام تصنیف های تاریخ موسیقی ایران تنها یک اثر را به عنوان ملی ترین اثر ایران بدانیم بی تردید آن یک تصنیف ای ایران خواهد بود؛ تصنیفی که به روایتی در یک روز دلتنگ شهریور ۱۳۲۳ در مسیر خیابان سعدی تا خیابان هدایت از سر چهارراه سیدعلی خلق شد.
تصنیفی که هنوز هم بعد از ۷۶ سال به احترام نامش هر ایرانی را در هر جای دنیا از جای بلند می کند و بدون اینکه کسی بخواهد، نوای ملی ایرانیان شده است. اما شاید بخشی از این ماندگاری به خاطر داستانی باشد که منسوب است که باعث شکل گیری آن شده.
برخی از نزدیکان دکتر حسین گل گلاب و روح الله خالقی داستان این تصنیف را از آن روزی می دانند که دکتر حسین گل گلاب قرار بود به دیدار دوستش روح الله خالقی در دفترش برود که در آن زمان در خیابان سعدی، خیابان هدایت قرار داشت.
من آهنم
در راه همینطور که دکتر شاعر گیاه شناس و استاد دانشگاه از سر چهارراه استانبول به سمت خیابان هدایت در مسیر خیابان سعدی می رفت که دید سربازی آمریکایی در حال کتک زدن مغازه داری است که در چهارراه سیدعلی کاسبی می کرد. البته برخی از منابع این درگیری را بین سربازی آمریکایی یا هندی و سربازان ایرانی می دانند؛ اما چند منبع اعتقاد دارند که کسی که کتک می خورد صاحب مغازه ای بود که جنسی را که سرباز آمریکایی می خواست نداشت. آن سرباز خارجی همینطور که مرد ایرانی را زیر لگد خود گرفته بود به زبان خودش به او فحش می داد.
دکتر گل گلاب معنی فحش های او را می فهمید، اما مانند بقیه مردم کاری از دستش برنمی آمد. سربازی از ارتش فاتحان ایران بود و عملا اداره کشور را به دست داشتند ایستاد و کتک خوردن مرد را نظاره کرد. مسیر کوتاهی که برای رسیدن به دفتر خالقی بود را نفهمید چطور طی کرد. اما وقتی به دفتر خالقی رسید بغضش ترکید و واقعه را برای خالقی تعریف کرد و گفت چند بیتی به ذهنم آمده است و می خواهم آن ها را برای روح تحقیر شده مردم ایران بگویم. خالقی کاغذی مقابلش گذاشت و گفت هر چه بگویی من با آهنگ خواهم ساخت.
من آهنم
حسین گل گلاب بعد ها در مصاحبه ای هرچند به انگیزه اش برای خلق این سرود اشاره نمی کند، اما گفته بود: <<در سال۱۹۴۴، در شرایطی که چکمه های نیرو های اشغالگر هر وطن پرستی را می لرزاند، من ایده این شعر به ذهنم رسید. سپس پروفسور خالقی موسیقی آن را نوشت و در برابر همه مقاومت های ی، این ترانه راه خود را به دل و روح مردم پیدا کرد>>. گل گلاب روی کاغذ می نویسد: <<ای دشمن ار تو سنگ خاره ای من آهنم/ جان من فدای خاک پای میهنم>>.
او خیلی زود کاغذ مرتبی را به دست روح الله خالقی داد. او در آواز دشتی این سرود را تنظیم کرد و به ارکستر داد تا تمرین کند و برای برنامه شب ترانه های محلی و موسیقی ملی که اداره موسیقی به پیشنهاد کلنل وزیری برگزار می شد اجرا شود. سرود ای ایران با آنکه خیلی سریع و کاملا در فضایی هیجانی سروده شد، اما ویژگی هایی دارد که کمتر در تصنیف های ملی وجود دارد.
منابع مختلفی این نظر را تأیید کرده اند که <<تک تک واژه های به کار رفته در سرود، فارسی است و در هیچ یک از ابیات آن کلمه ای معرب یا غیرفارسی وجود ندارد. سراسر هر سه بند سرود، سرشار از واژه های خوش تراش فارسی است؛ زبان پاکیزه ای که هیچ واژه بیگانه ای در آن راه پیدا نکرده است، و با این همه هیچ واژه ای نیز در آن مهجور و ناشناخته نیست و دریافت متن را دشوار نمی سازد.
دومین ویژگی سرود ای ایران در بافت و ساختار شعر آن است، به گونه ای که تمامی گروه های سنی، از کودک تا بزرگسال می توانند آن را اجرا کنند. همین ویژگی سبب شده این سرود در تمامی مراکز آموزشی و حتی کودکستان ها قابلیت اجرا داشته باشد؛ و بالاخره سومین ویژگی ای که برای این سرود قائل شده اند، فراگیری این سرود به لحاظ امکانات اجرایی است که به هر گروه یا فرد امکان می دهد تا بدون ساز و آلات و ادوات موسیقی نیز بتوانند آن را اجرا کنند.
آهنگ این سرود که در آواز دشتی خلق شده، از ساخته های ماندگار روح الله خالقی است. ملودی اصلی و پایه ای کار، از برخی نغمه های موسیقی بختیاری که از فضایی حماسی برخوردار است، گرفته شده است>>. او برای خواندن این شعر انتخاب های زیادی داشت، کر نخستین گزینه بود، اما غلامحسین بنان و ارکستر مدرسه نظام بهترین انتخاب بودند. نوشته اند که یحیی معتمدالدوله هم انتخاب شده بود و این تصنیف را خوانده بود.
من آهنم
اما بنان برای خواندن آن آماده شد. موسیقی در کمترین زمان آماده شد و در شب بیست و هفتم مهر ماه در دانشکده افسری طی ۲ شب در خلال شب ترانه های محلی و موسیقی ملی در دبستان نظامی اجرا شد. این شب که به گزارش رومه اطلاعات بیست و هفتم مهر ماه با حضور جمعی از رجال شناخته شده در ساعت هفت بعد از ظهر برگزار شد ابتدا آقای عاشورپور یکی از آهنگ های محلی تالشی را خواند و بعد از آن ترانه <<بلبل مست>> که کلنل وزیری براساس تصنیفی از حسین گل گلاب ساخته بود توسط عبدالعلی وزیری اجرا شد.
اجرای پیانوی جواد معروفی و آهنگ کردی از برنامه های دیگر این شب بود. در بخش دوم برنامه کلنل علینقی وزیری روی سن رفت و با اشاره به استقبال مردم از ترانه های محلی از روند جمع آوری آن ها گفت. اما شاید مهم ترین حرف وزیری بعد از اشاره به مشکلات زیادی که مدرسه موسیقی داشت آنجایی بود که گفت: <<در تجربیات ۲۰ سال معلمی چه بسا قریحه های توانا دیده ام که خود را به دست پیشامد سپرده و از هنری که آنان را مشغول و سرافراز و سعادتمند می کرد کناره گرفتند و با یک زندگی عادی و با یک فکر پر از یاس و تیرگی به سر می بردند در حالی که در بر ابر آن ها کسانی بودند که با آنکه در جریان زندگی بار ها شکست خورده بودند باز به ابتکار و کوشش پرداخته و دست از کار نکشیده و از هر شکستی تجربه ای اندوخته و باز به کار پرداختند>>.
من آهنم
بعد از این حرف ها بود که خودش قطعه ای در دستگاه اصفهان نواخت و بعد نوبت بخش دوم برنامه رسید که پایانش اجرای آهنگ ای ایران بود که در ساعت ۱۰ شب اجرا شد و با استقبال حضار روبه رو شد؛ استقبالی که باعث شد این اجرا دوباره نواخته شود؛ اجرایی که از شب ۲۷ مهر ۱۳۲۳ تا امروز در تاریخ ایران جریان دارد.

حتما خیلی خوب می دانید که سگ ها می توانند همان مقدار عشقی را که نثارشان می شود به شما بازگردانند و البته در خیلی موارد حتی بیشتر.

یکی از تازه ترین مواردی که عشق یک سگ به صاحبش به طور گسترده مورد توجه قرار گرفت، بونجوک دوست داشتنی بود که شش روز جلوی در یک بیمارستان در ترکیه منتظر ماند تا صاحبش جمال شنتوک مرخص شود. برای تماشای این ویدئواینجا کلیک کنید.

داستان های باورنکردنی از وفادارترین دوست بشر

داستان جمال و بونجوک اولین ماجرای دوستی عمیق انسان و سگ نبود. بی بی سی نگاهی انداخته است به برخی داستان های جذابی که سگ ها انتظاری طولانی برای انسان های مورد علاقه شان کشیدند.

هاچیکو

داستان های باورنکردنی از وفادارترین دوست بشر

سال ۱۹۲۵ یک سگ نژاد آکیتا به نام هاچیکو جلوه ای حیرت انگیز از وفاداری سگ به انسان نشان داد، او بیرون ایستگاه قطار شیبویا بیش از ۹ سال منتظر صاحبش ماند.

شابرو اوئنو، مالک هاچیکو استاد دانشگاه بود و هر روز برای رفتن به محل کار، سوار قطار می شد. هاچیکو عادت کرده بود که هر روز سر ساعت خاصی منتظر صاحبش بماند و از او استقبال کند.

متاسفانه یک روز اوئنو در محل کارش درگذشت و هرگز به خانه بازنگشت. هاچیکو، اما هر روز راس همان ساعت به ایستگاه می رفت و منتظر صاحبش می شد. او این کار را به مدت ۹ سال و ۹ ماه و ۱۵ روز انجام داد.

پس از مدتی او تبدیل به قهرمان مردم محلی شد و افراد برایش آب و غذا می آوردند. هاچیکو در ۱۱ سالگی مرد. بعد ها مجسمه ای از او و به احترام وفاداری اش ساخته شد تا تعهد بهترین دوست بشر همواره در یاد ها باقی بماند.


نگائو

داستان های باورنکردنی از وفادارترین دوست بشر

سال ۲۰۱۶ صاحب نگائو به سرعت به بیمارستان سانتا کاترینا در برزیل برده شد. گفته شد که نگائو به دنبال آمبولانس صاحبش دویده بود و بیرون بیمارستان در انتظار خبری از صاحبش منتظر ماند.

متاسفانه صاحب سگ دچار عفونت شدیدی بود و کمی بعد از رسیدن به بیمارستان درگذشت. نگائو هشت ماه پس از آن بیرون بیمارستان منتظر ماند و در این مدت شماری از رهگذران و کادر بیمارستان مراقبش بودند.

یکی از کارکنان بیمارستان گفت: او تا زمانی که دلش بخواهد پیش ما می ماند. تا زمانی که او بیرون بیمارستان باشد، ما از او مراقبت خواهیم کرد و محبتی که نیاز داشته باشد را نثارش می کنیم.


فیدو

داستان های باورنکردنی از وفادارترین دوست بشر

نوامبر ۱۹۴۱ یک آجرساز محلی در بورگو سن لورنتسو، شهری در منطقه توسکانی ایتالیا، سگی گمشده را دید که کنار جاده افتاده است.

کارلو سگ را به خانه برد و از او مراقبت کرد تا سلامتش را دوباره بدست آورد. او سرانجام تصمیم گرفت سرپرستی سگ را قبول کند و او را فیدو (به معنی وفادار در لاتین) نامید.

در دو سال بعد از آن فیدو هر روز صبح کارلو را تا ایستگاه اتوبوس بدرقه می کرد و هنگام بازگشت کارلو از کار، همانجا منتظرش نشسته بود.

سال ۱۹۴۳ کارلو به دلیل بمباران کارخانه ای که در آن کار می کرد، کشته شد. کارخانه هدف هواپیما های دشمن در هنگام جنگ جهانی دوم قرار گرفته بود.

عصر آن روز فیدو در ایستگاه اتوبوس در منتظر استقبال از صاحبش نشسته بود، اما خبری از کارلو نشد. فیدو از آن روز به مدت ۱۴ سال، هر روز راهی این ایستگاه اتوبوس می شد. گفته می شود که او ۵۰۰۰ بار در آرزوی دیدار دوباره با کارلو این کار را تکرار کرد.

شهردار بورگو سن لورنتسو به پاس وفاداری فیدو به او مدال طلا داد. فیدو در ۱۶ سالگی مرد و گفته شد که در کنار کارلو دفن شد. مجسمه برنزی فیدو در میدان اصلی شهر نصب شده است.


بابی

داستان های باورنکردنی از وفادارترین دوست بشر

مجسمه بابی در اسکاتلند از جاذبه های گردشگری است. زمان وقوع این داستان به اواسط دهه ۱۸۸۰ در گری فریرز اسکاتلند باز می گردد. گفته می شود که یک سگ نژاد اسکای تریر به نام بابی پس از مرگ صاحبش به مدت ۱۴ سال بالای گور او نگهبانی داد.

البته او تمام روز را بالای قبر صاحبش نمی ماند و نقل شده که بابی هر روز ساعت یک بعد از ظهر به یک کافه محلی در آن نزدیکی می رفت تا یک وعده غذای مجانی دریافت کند.

حالا یک مجسمه برنزی از بابی در ادینبورو اسکاتلند وجود دارد که مردم برای خوش شانسی دماغ این مجسمه را نوازش می کنند. بعضی از مورخان می گویند که این داستان تخیلی است، اما حتی این عقیده هم نتوانسته خللی در علاقه گردشگران برای دیدن این مجسمه ایجاد کند.


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

آموزش کسب درآمد از اینترنت مطالب اینترنتی آشپزی های مختلف بهمن کلیپ بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد. سلوک مطالب اینترنتی گلاریژان زوفا دانلود بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد. Popcorn Movies دانلود برای شما